خواهش چند از اکرام انديشمند
مهاجر مهاجر

مدتي است که نبشته هاي ازشخصي بنام اکرام انديشمند درنشريه هاي که ازجانب تنظيم مربوط اش چه بصورت آشکاروچه پنهاني تمويل ميشود به مطالعه نشستم.

موصوف حوادث سياسي افغانستان را تاآنجا که من مطالعه نمودم با پشتاره ازدروغ ، تهمت ، کج انديشي ، سيه کاري ،  مصلحت انديشي وجانبگرايانه به داوري نشسته است  .اين خيالبافي ودروغ پردازي وي دورازحقيقت  حوادث نگاري وبيطرفي بوده که ثابت مي شود اين ادم بيمار به اشاره دوستان تفنگ بدست وياران تنظيمي خويش ميخواهد ديد هاي مردم وجامعه بين المللي را بسوي ديگري معطوف بدارد ، تا جرم وجناياتي را که طي اين مدت متقبل شده اند وچون آفتاب به همه گان روشن است به دوانگشت پنهان نمايند . من ازايشان صميمانه ميخواهم تا سلسله حقايقي که من نوشته وجمع آوري نموده ام به مثابه رسالت نويسنده  گي وحقيقت نويسي درمقاله ها واثرهاي خويش استفاده نموده تاهم لعل بد ست آيدو وهم دل يارنرنجد ، يعني هم ازعذاب وجدان وهم ازدروغ پردازي نجات يابد ونيز حوادث دودهه کشور بصورت همه جانبه وعاري ازجانب گرايي وتهمت وافترا برشته تحرير بيايد . چرا اکرام ازمقابل اينهمه حوادث باچشم بسته عبورنموده ووجدان خويش راچون کف بوتهايش به زيرپاي ميسايد ؟ .   

آنچه که تااکنون ازخامه وي به بيرون تراوش نموده نه مي شود به آن نام وقايع نگاري و حوادث نويسي گذاشت ، فقط ميتوانيم بگويم که دروغ پردازي نموده اند . اتفاقات زماني ميتواند ارزشمندي داشته باشد که همه جوانب حوادث به تحليل وتجزيه گرفته شود ونبايد تعلقات سياسي وتنظيمي به آن علاوه شود .

من خيلي وخيلي کوتاه ومختصرجرم وجنايت رهبران وفاتحين تان را جمع آوري نموده ام تا درآينده ازآن درمقاله هاي تان استفاده سودمند نماييد.

 

فکندند دست وپای ها را به زنجیر          

ربودند نام نیکان  را به تکبیر

به پای منبر و گلدسته  و دیر                

حکایت از بت و بتخانه و پیر

دغل با صدق و آیینها در آمیخت             

ستم بر مردمان کردند به تکفیر

شکوه و اقتدار از دین جدا شد                 

رها خواهان همه تهدید به شمشیر

سیه رویان گيتي را ستایش                          

بجای کشت عشق، مردان دم تیر

به هم  نامردمان آیین فروختند                

 به اسم حفظ دین وطن به تسخیر

بجای حفظ دین سر میبریدند                   

نمودند بیشه مارا ، بی شیر

همه تشنه و رهبرانعشوه فروختند           

همه بی جان ولی آنها همه سیر

چرا کشور اسیر گرگ و خنزیر ؟             

نمی دانم چرا مردم دم تیر؟! . (؟؟؟)

 

تفنگ وتروريزم

آمريكا براى اشاعه نفوذ خود مواجه با مبارزه همان بنيادگرايانى است كه به شكل گرفتن آنها كمك كرد. حال براى تداوم تفوق خود بنيادگرايان را دشمن مى يابد و حال از بين بردن آنها را ضرورى مى  بيند. اين حقيقت تلخ جهان سياست است. دوستى وجود ندارد و همه گروه ها فقط وسيله هستند. وقتى استفاده اى از آنها نيست، بايد از بين بروند...  خليلزاد مي گويد :آمريکا در تقويت و پرورش بنيادگرايي اشتباه كرد، از همان آغاز مبارزه اش بعد از ١١ سپتامبر در برابر تروريزم جدي عمل نكرد. اين كشور بيشتر دلنگراني براي حضور در منطقه داشت تا نابودي نطفه هاي تروريزم. از جانب ديگر امريكا ميتوانست با كمك هاي اقتصادي موثر نه به دزدان در افغانستان ودلالان درپاکستان ، بلكه به افراد مطمئن و پاك براي رشد اقتصادي، زمينه سربازگيري تروريستها و بنيادگرايان را در كشور به حداقل برساند. 

 روزنامه گاردين "سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيا به همراه متودهای پيشرفته جنگی در اختيار مجاهد ين قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و براساس پديده "چرخش" برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آن ها را تهيه ديده بودند". با آن كه رسانه های گروهی آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت جهادي و طالبي در افغانستان ناشی از كمك های پنهانی است كه ايالات متحده به مجاهدين و گروه های بنيادگرا كرده است. آمريکا وپاکستان بين سال های 82 تا 92 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خدمت گرفتند.

دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندور در جنگ افغانستان شركت كردند. باورود نيروهای شوروی به افغانستان در سال 1979 دستاويزی شد كه آمريكا كمك به نيروهاي مقاومت را دربرابر افكار عمومی جهان توجيه كند. اما براساس اطلاعات جديد بدست آمده سازمان سيا عمليات براندازی حكومت افغانستان را قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز كرده بود. اكنون روشن است كه هدف واقعی واشنگتن راه اندازی جنگی داخلی در افغانستان بود، جنگی كه بيش از بيست سال ادامه يافت.

مصاحبه زبيگيو برژينسكي - مشاور امنيت ملي در زمان جيمي كارتر

مصاحبه نوول ابسرواتور با برژینسکی در ژانویه 1998 در پاریس صورت گرفته است.

 شوروی بنا به قرارداد مشترک میان افغانستان و شوروی که در زمان ظاهر شاه و به کوشش داود خان نخست وزیر وقت افغانستان بسته شده بود، در صورت تعرض خارجی، مجبور به حمایت نظامی از افغانستان بوده است و آمریکا به خوبی این را می دانست که شوروی می بایستی بر طبق این قرارداد عمل کند.
نوول ابسرواتور: مدیر سابق سیا؛ رابرت گیتس در کتاب خاطراتش « در سایه ها» می نویسد که سرویس های جاسوسی آمریکا کمک به مجاهدین افغانی را از 6 ماه قبل از اینکه شوروی اقدام به د
خالت د ر افغانستان نماید، آغاز کرده بودند. در آن مقطع زمانی شما مشاور امنیت ملی جیمی کارتر بودید، بنابراین قاعدتا می بایستی که در آن برنامه نقش داشته باشید، اینطور نیست؟
زبیگنیو برژینسکی: بله.... بنا بر روایت رسمی جریان اینطور بوده است :" سیا کمک به مجاهدین افغانی را از دهه 1980 شروع کرد" این چیزی است که گفته می شود :" یعنی بعد از اینکه ارتش شوروی افغانستان را در 24 د
سامبر 1979 اشغال کرد". اما واقعیت و آن چیزی که تا به امروز محفوظ نگاه داشته است، کاملا متفاوت است. یعنی در واقع در سوم جولای 1979 بود که کارتر اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل ارسال داشت. در آن روز من طی یادداشتی نوشتم که این کمکها به مجاهدین افغان، ارتش شوروی را به دخالت تحریک می کند.
نوول ابسرواتور : علیرغم اینکه خطر دخالت ارتش شوروی را می دانستید، با این حال شما یکی از طرفداران این عملیات سری کمک رسانی به مجاهدین افغان بودید، بنابراین شاید خود شما این علاقه را داشتید که شوروی به این جنگ وارد شود و قصدتان تحریک آنان بوده است؟
برژینسکی: کاملا اینطور نبود. ما به روس ها برای این دخالت فشار وارد نکردیم، اما ما بسیار آگاهانه می دانستیم که احتمال اینکه آنها این دخالت را انجام دهند، وجود دارد.
نوول ابسرواتور: زمانی که شوروی عمل دخالت خود در افغانستان را جنگ علیه تلاش ها و توطئه های مخفیانه ایالات متحده آمریکا در افغانستان توجیهه می کرد، مردم به آنها باور نداشتند. بهر ترتیب الان معلوم می شود که حقیقتی در آن حرفها بوده است، شما امروز از این بابت متاسف نیستید؟
برژینسکی : تاسف از چی؟ عملیات سری کمک رسانی به مجاهدین یک ایده عالی بود. این ایده ما این تاثیر را داشت که شوروی را با پای خودش به تله افغانستان بیاندازد و آنوقت شما می خواهید که من از این بابت متاسف باشم !؟ روزی که روسها بطور رسمی از مرز گذشتند، من به پرزیدنت کارتر نوشتم که ما هم اکنون این فرصت را داریم که به روس ها " جنگ ویتنامشان" را عرضه کنیم. واقعا اینطور بود، برای مدت دهسال ، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که حکومتش توانایی پیشبرد آنرا نداشت، جنگی که روحیه ناامیدی و یاس را برای آنان ببار آوردو در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد.
نوول ابسرواتور: شما حتی از اینکه از بنیادگراهای اسلامی حمایت و پشتیبانی بعمل آوردید، متاسف نیستید؟
متاسف نیستید که آنها را آموزش دادید و مسلح کردید تا به تروریست های امروز تبدیل شوند؟
برژینسکی: چه چیزی در تاریخ مهمتر است؟ وجود طالبان یا فروپاشی شوروی؟وجود یک تعداد مسلمانهای به هیجان آمده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟
نوول ابسرواتور: یک تعداد مسلمان های به هیجان آمده؟ اما بارها و بارها گفته شده که این مسلمانهای بنیادگرای اسلامی تهدیدی به جهان هستند؟
برژینسکی : بی معنی است! گفته می شود که غرب یک سیاست جهانی در خصوص اسلام دارد. این احمقانه است، چون چیزی به اسم اسلام جهانی وجود ندارد. به اسلامی که در حالت منطقی و بدور از رفتارهای هوچی گرانه و احساساتی است، نگاهی بیاندازید. این دین با بیش از 1.5 میلیارد پیروان از همه ادیان بزرگتر است، اما چه چیزی میان بنیادگراهای عربستان سعودی، میانه روهای مراکشی، میلیتاریسم پاکستانی، اسلامی های طرفدار غرب مصری یا سکولاریسم کشورهای آسیای مرکزی مشترک است؟ هیچ چی، چیزی بیشتر از انچه که کشورهای مسیحی را با هم متحد می سازد، در مورد آنها وجود ندارد
.

براساس گفته های برژينسكی، بخشی از فعاليت های مخفی سازمان سيا ايجاد "يك شبكه بنياد‌گرای اسلامی” بود كه به آن نام "جهاد" و جنگ مقد س برعليه شوروی آغازگرديد . اين شبكه از طرف ايالات متحده و عربستان سعودی پشتيبانی مي شد. اما بخش اعظم كمك مالی اين عمليات از طريق قاچاق مواد مخدر در "مثلث طلايی” (منطقه توليد ترياك در آسيای مركزی و افغانستان.) تامين مي شد.  در سال 1985 ريگن رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به مجاهد ين هرچه بيشتر تقويت نمود تا به از همپاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. كمك های نظامی به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال 1987 سلاح های تحويلی به نيروهاي مقاومت  به 65 هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی ستاد فرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي-  واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشيان افغان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار مي كردند.  سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی مجاهدين داشت. مدارسی كه توسط بنيادگرايان وهابی و پشتيبانی مالی عربستان تشكيل شده بودند تدريجا تدريس تكنيك های جنگ های چريكی سازمان سيا را در تعاليم خود گنجاندند. ايالات متحده آمريكا از ديكتاتور پاكستان جنرال ضياالحق در تاسيس هزاران مدرسه علميه در پاكستان پشتيبانی كرد، مدارسی كه از آنان " طالبان" سر برآوردند.  دراين گيرودارسازمان اطلاعات پاكستان ای.اس.ای به يك سازمان موازی پرقدرت تبديل شد كه در تمام عرصه های حكومتی حضور داشت. پرسونل ای.اس.ای كه متشكل از افسران نظامی، ماموران اطلاعاتی و اداری بودند به حدود 150 هزار نفر رسيد. پس از بركناری بوتو و به قدرت رسيدن ضياالحق مناسبات ای.اس.ای و سازمان سيای آمريكا به طرز محسوسی گرم تر شد. ضمن اين كه عمليات سيا موجب شد رژيم نظامی ضياالحق روز به روز قدرتمند تر شود. درجريان جنگ داخلی در افغانستان رژيم پاكستان حتی بيش از ايالات متحده مواضع ضد شوروی مي گرفت .

دردوران حاکميت تنظيمي چه واقع شد؟

با کودتاي ثورسال 1357خورشيدي دشمنان سعادت و آزادی وطن ما در تباني با باداران غربي و شيخ های عياش و معامله گر عربي دست به اعمال ناروای شان زده و زير نام جهاد آب به آسياب دشمنان مردم و وطن ريختند. و در واقعيت امر با دريافت اسلحه وپول ازکشورهاي متعدد عملآ به آتش جنگ پطرول پاشيدند .

بعد از سقوط حکومت دکتور نجيب الله ، دولت تنظيمي از پشاور ( پاکستان) به کابل انتقال نمود، و بعد از ختم دوره مجددی، ربانی در ماه جون ١٩٩٢ برای مدت چهار ماه به حيث رئيس دولت قد رت را بد ست گرفت .

مردم تصور مينمود که جنگ های ١٣ ساله خاتمه می يابد و در کشور صلح و آرامش مستقر می شود. ولي نه تنها جنگ خاتمه نيا فت بلکه چنان جنگ هايی بين گروه های مختلفي به اصطلاح مجاهدين شعله ور گرديد که افغانستان و مردم آنرا به فاجعه کشاند. اين جنگ ها زمانی شدت اختيارنمود که ربانی بعد از ختم دوره چهار ماهه رياست دولت ، طبق معاهده پشاوربايد قدرت را به شورا تحويل ميداد متاسفانه نه تنها براي تسليمي قدرت اقدام صورت نگرفت بلکه به بهانه هاي مختلف به تداوم آن تلا ش نمود .

بد ين ترتيب شورای رهبران آنوقت که بيشتر تحت نفوذ ربانی بود، به عنوان اينکه انتقال قدرت به شخص ديگر از سبب جنگ ها ناممکن است، دوره زمامداري ربانی را اولاً به ٤٥ روز و سپس تا زمان داير شدن لويه جرگه تمد يد نمود. بعداً با دايرنمودن شوراي حل وعقد در ٣٠ دسامبر ١٩٩٢ که ربانی يگانه کانديد در رياست دولت باقی ماند، بحيث ريس دولت برگزيد شد . درين شورا نمايندگان حکمتيار، حزب اسلامي خالص ، محاذ ملي برهبري پيرگيلاني ، جنبش و حزب وحدت نه تنها شرکت نداشتند بلکه عملآ جناح رباني باشرکت ندادن آنان دردولت زمينه سازجنگ هاي بعدي نيزگرديد . قبل ازتدويرشورا، جناح مخالف تهديد نموده بودند که در صورت دائر شدن اين شورا و انتخاب ربانی بحيث رئيس دولت، جنگ ادامه پيدا مينمايد . متعاقباً آقايان حکمتيار، خالص، مجددی و گيلانی شديداً شيوه انتخاب ربانی را درين مقام مورد اعتراض قرار داده متذکرشدند که ربانی در انتخاب خويش در مقام رياست دولت جهل کاری وحق تلفي نموده و اين عملکرد وي جنگ ها را در کشور تشديد می نمايد. باين ترتيب ربانی دوره رياست چهار ماهه خويش را تا زمانی دوام داد که توسط قواي طالبان ازکابل مجبوربه فرارگرديد .

 زمامداري وی مجموعاً سه و نيم سال يعنی تا د سمبر ١٩٩٦ دوام نمود. طي اين مدت فشاررهبران ، نارضايتي مردم وتقاضاهاي مکررسازمان ملل متحد در متقاعد ساختن ربانی برای انتقال قدرت به نمايند گان واقعي ملت به اساس پلان های مطروحه عاجز ماند وبا هرطرح ارايه شده ازجانب نمايند گان سرمنشي ملل متحد ، برعکس گروپ کرسي نشينان کابل جنگ تازه اي را سازمان ميدادند . تا زمان سقوط اداره رباني درکابل تنظيم ها واحزاب سياسي درحاشيه قرارگرفتند واخرين روزهاي زمامداري، صرف حکمتيار بعد از جنگ های شد يد با قوای جمعيت وشوراي نظار، بعد از حصول کرسی صد رات موقتاً تطميع گرديد. ربانی مخصوصاً محکوم به اين بود که با روحيه قومی و منطقوی عمل نوده و نميخواهد حاکميت رااز د ست بدهد ، و هم وی باساس قرارداد ها و تعهدات، منافع ايران، تاجکستان و روسيه را تآمين می نمايد. ازجانب ديگربا چاپ بانکنوتهاي پنج هزاري وده هزار افغانيگي درمسکو عملآ خريد وفروشي اراضي ، قوماندانان وجنگجويان رواج پيدا نمود وازجانب ديگرسرازيرشد ن سلاح ومهمات ازروسيه ، ايران وتاجيکستان ( مثلآ اسارت اتباع روسي با يک بال طياره انتنوف وده ها تن سلاح ومهمات درقندهار ، توزيع سلاح بدون قنداق وداراي شيب مخصوص ساخت ايران واکمالات بدون وقفه ازميدان هوايي کولاب درتاجيکستان ) عملآ جنگ راشد ت بخشيد .

 درماه جدي سال 1372يکتعدا د افراد سرشناس که وظايف قابل توجه دراداره استخبارات دولت رباني داشتند وبطوربسيارفجيع وناروا به قتل رسيدند ودراينجا نام چند نفرآنانرا مشت نمونه خروارتذکرميد هيم : - تورنجنرال اميرمحمد ( شهباز) معاون رياست عمومي امنيت ملي با برادرش .( معاون فهيم ). - جنرال سيد اکبرمعاون اول رياست پنج امنيت ملي . - دگروال انور( مشفق ) معاون اول رياست اداره سوم امنيت ملي ازلوگربرادرجنرال جيلا ني يکي ازافراد باسابقه اردوي کشور. - قسيم معاون اداره دوم امنيت ملي . و...  دردوره زمامداري ربانی مسعود وضع کابل و ولايات خيلي وخيم وکشوربه چندين مراکزقدرت تقسيم گرديده بود . چوروچپاول ، دزدي ورهزني ، راه گيري ووند بازي ، قتل وقتال ، وحشت وبربريت ، ظلم وستم ، بستن وبردن ، بگيروبزن ، فيرراکت سکروکلستر، توپ وتانک ، رقص مرده و خنده زنده ، تيزاب پاشي وميخ کوبي ، بريدن شرم جاهاي انسانها وولادت نمودن زنان درپوسته هاي امنيتي ...

 


 جزي مصروفيت روزانه نيروهاي امنيتي گرديده بود . ( فيلکس ارماکورا) نماينده سازمان عفو بين المللی، بعد از بازديد از کابل، درا ن زمان گفت : < ... در کابل وضع حقوق بشر ناگوار تر از سابق و چور و چپاول و قتل های فردی و دسته جمعی وجود دارد، و راکت هابطور مسلسل اصابت می کند و هم آب و برق و قانون وجود ندارد. صرف در جلال آباد و مزار شريف وضع نسبتاً بهتر است و در متباقی مناطق افغانستان قضاوت در مورد جرايم به اساس شرعيت اسلامی از جانب خود قوماندانان محلات و مناطق صورت می گيرد. .. >

 در ماه جنوروی ١٩٩٣ تعداد زيادي ا زسيک ها و هندو ها که تبعه افغانستان و معمولاً مشغول معاملات تجارت بودند مورد فشار و اذيت قرار گرفته و مجبوربه مهاجرت به هندوستان گرديدند. در ماه مارچ ١٩٩٣ رهبران تنظيم ها راهي مدنيه منوره شده و باحضور داشت پادشاه عربستان سعودی و نواز شريف صدراعظم پاکستان تعهد سپرد ند وقسم خوردند که دست ازجنگ کشيده ودرتقسيم قدرت به همه جوانب درگير اقدام نمايند اما بمجرد مواصلت ، جنگ وکشتارجديدي آغازگرديد .

 درين مذاکرات فيصله گرديد بود : رباني درتحويلي قدرت تا هژده ماه اقدام نموده ، اسلحه از مردم جمع آوری و هکذا ملکيت ها و دارائی های تاراج شده دوباره به مالکين آن مسترد گردد و حکمتيار بحيث صدراعظم منسوب شود. مولوی خالص از امضای اين معاهده امتناع ورزيد و مجددی در پايان معاهده نوشت که با ملاحظات امضاء شد. اما در ترکيب کابينه بين رهبران تنظيم ها، بعد از مناقشات زياد در جلال آباد توافق به ميان نيامد و يکبارديگرحملات راکتی بالای شهر کابل شد ت بي سابقه کسب نمود . طى سالهاى ١٩٩٢- ١٩٩٦ تفنگداران قدرت پرست که درداخل شهرکابل سنگرگرفته بودند مرتکب ويرانى شهر کابل وکشتار بيش از پنجاه هزار نفرمردم غيرنظامى وبالنتيجه مسبب اصلى جنايت عليه بشريت شده اند.

 بنيادگرايان جنگ سالار طي سالهاي نخستين زمامداري خويش جنگ را تاسطح کوچه هاى کابل، درجمال مينه و چنداول ومنطقه افشارو ديگر نقاط شهر گسترش دادند، و در اين فاجعه بيش از چهار هزار انسان بى گناه ( ازمليت مصيبت ديده هزاره ) را درکابل بوسيله توپ و تانک و بمباردمان بى امان قتل عام کردند که اين شهکاري آنان به ( فاجعه افشار) مسما گرديد .

اين جنايت جنگى يکى از شواهد انکار ناپذيرى است که مردم کابل آنرا فراموش نخواهند کرد . کشتار مردم هزا ره و شیعه ي منطقه ا فشار در 22 دلو 1371 خورشیدی لکه ننگی است که تا همیشه بر دامان تفنگداران فاتحه کابل باقی می ماند. در نیمه شب این روز که با سالروز انقلاب در ایران هم¬زمان بود، نیروهای دولت که عبارت بودند ازقوتهاي : شوراي نظار، جمعيت ، اتحاد سياف ، حرکت اسلامي و حزب وحدت شاخه اکبري به فشاريورش برده ودر این حمله ، منطقه به تصرف نیروهای یادشده درآمد.

 نيروهاي متعرض به مدت 24 ساعت، افزون بر کشتار مردم ، دست به ویراني، غارت ، آتش زدن خانه¬ها و تجاوز به زنان و ربودن کودکان و جوانان سرگرم بودند. همین رویداد بارها در هجوم های نیروهای فاتحه درچندا ول ، دهمزنگ ، کوته سنگي وغرب کابل تکرار شد. همچنان در نیمه های سال 1373، گروه مذهبی و ناشناخته طالبان از قندهار سربرآورده و در کمترين زمان توانستند همه جنوب و شرق افغانستان را به تسخیر خود درآورند و در ماه حوت به دروازه های کابل برسند. طالبان هنگام رسیدن به کابل، با حزب وحدت پیمان بست که علیه مردم این حزب وارد جنگ نشود، بلکه برای از میان برداشتن نیروهای دولت بکوشد. در این میان، نیروهای دولت با بهره گیری از فرصت، به هجوم سنگین دیگری دست زدند .

 در همین زمان، آیت الله محسنی در فتوا یی ویران گر، مزاری را مفسد فی الارض خوا ند و خون نیروهای وی را مباح دانست. این دو مسأله، طالبان را واداشت تا چهره اصلی خود را نمایان سازد. از این رو، نیروهای طالبان برخلاف توافق پیشین، به خلع سلاح رزمندگان حزب وحدت پرداختند. در این حال، عبدالعلی مزاری با هشت تن از فرماندهان نظامی برای رایزنی با فرماندهان طالبان که در منطقه چهارآسیاب (در بیرون کابل) مستقر بودند رهسپارآنجا شد تا توا فق بدست آ مده را نهايي نمايند . طالبان بدون توجه به عرف بین¬المللی و احکام اسلامی که مدعی اجرای آن بودند، عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی را به همراه جنرال ابوذر غزنوی یکی از فرماندهان هزاره ، سید علی علوی منشی ویژه مزاری و دیگر فرماندهانش نظیر:

 عیدمحمد ابراهیمی بهسودی، خادم حسین اخلا صی جاغوری، جان محمد ترکمنی و عباس جعفری لومانی، شکنجه و به شهادت رساندند. گروه فاشیستی طالبان در اقدامی نابخردانه و غیرانسانی، پیکر قربانیان خود را در یکی از دشت¬های غزنی از هلکوپتربه بیرون پرتاب کردند و مدعی شدند هنگامی که مزاری و فرماندهانش را اسیر کرده بودند و می¬خواستند به قندهار منتقل کنند، وی با ربودن اسلحه یکی از طالبان همه را به رگبار بسته و دیگر طالبان در واکنش به این اقدام، مزاری و همراهانش را کشته¬اند ازجانب ديگر نیروهای دولت یورش خود را به غرب کابل با غارت¬گری و تجاوز¬های جنسی و کشتار دسته¬جمعی مردم این منطقه تکمیل کردند. با به شهادت رسیدن مزاري و ویرانی غرب کابل، پایگاه هزاره¬ها پس از سه سال مقاومت سقوط کرد.
برعلاو در حوادث ١١ جدى سيزده صدوهفتادودو صدها نفر از سربازان جنبش در ساحه ارگ تا پل محمود خان توسط نيروهاى دولت قتل عام شدند . همچنان قتل هزاران نفرازنيروهاي طالب دردشت ليلي درسال ١٩٩٧ و کشتاردسته جمعي حدود هشت هزار نفرازمردم باشهامت هزاره در مزارشريف توسط نيروهاي طالب به تاريخهاى هشتم ونهم اگست ١٩٩٨، وکوچ دادن اجبارى مردم کوهدامن و به آتش کشيدن خانه وباغ وتاکستان مردم شمالى توسط طالبان بد ستور ملاعمر و تخريب بت هاى معروف باميان وساير ميراث هاى فرهنگى مردم اين مرز وبوم بدستور ملاعمر اينهاهمه اعمال جنايت عليه بشريت اند که مجرمين آن بايد به محاکم بين المللى جنايات جنگى سپرده شوند. طي اين مدت آنها با فروش آثار ارزشمند تاريخی و تخريب آنچه که قابل انتقال نبودند، آغاز کردند، با چور و چپاول دارائی های عامه، از جمله اموال شخصی خانه های مردم تامنابع ذ خيروی وزارتخانه ها، ادارات دولتی، موسسات ملکی و نظامی و حتا حمله و غصب کردن ود ست درازی به مواد امدادی که برای خانواده های مستحق و مرد مان تهی دست مد نظر گرفته شده بود و بالآخره غصب خانه ها و زمينهای تا امروز ادامه داده می شو د .

 يکی از استدلال های کجروانه جنگسالاران در آن وقت برای سالهای سال اين بود که با استخراج وفروشي سنگهاي قيمتي مانند لاجورد و زمرد و ساير احجار کريمه پشتوانه اقتصاد جنگی خود را تامين می نمايند تا در مقابل ارتش شوروی بهتر و منظم تر جنگيده بتوانند. اينها با قاچاق لاجورد و زمرد به سرمايه هنگفت دست يافتند . اما از آنجايی که هنوز هم هزاران مشکل از فقر اقتصادی تا گرسنگی، تهيدستی، خشکسالی، آوارگی و مهاجرت های درونمرزی و بيرونمرزی موج فزاينده داشته و رنجهای بيکران مردم افغانستان همچنان ادامه دارد، با تاسف مردم مجال آن را به اين زودی نخواهند يافت تا قاچا قبران اموال عامه کشور خويش مخصوصاً رهزنان و چپاولگران آثارقيمتي و معادن کشور را به استنطاق بکشند و از آنها حساب بگيرند. اکنون از يکطرف با سو استفاده از شرايط جنگ و دشواری های جاری مملکت و از سوی ديگر با استناد بر اينکه در افغانستان هنوز نيز دولت مرکزی و مسلط بر اوضاع سراسری وجود ندارد، آنها باز هم به همان اشتهای سابقه دارايی عامه را مانند گذ شته حيف و ميل نموده و به حسابهای جاری و پس انداز در بانکهای شرق و غرب افزودند .

ويراني ، چور ،چپاول وقتل وغارت

اين ها(تفنگداران) كسانى بود ند كه در 1989 هنگاميكه نيروهاى روسيه عقب نشينى نمودند، بر سر حاكميت شهر كابل با يكديگر جنگيد ند و شهر كابل را با خاك يكسان كرده و بر طبق گزارش‏ سازمان ديده بانى حقوق بشرآنان بيش ا ز 50000 ا نسان بيدفاع را به قتل رساندند كه بيشترين آ نها در يكسال كشته شده اند. اينها اكنون، بر افغانستان چيره شده و انحصار، آزار و اذيت مردم و معامله ترياك را بدست گرفته اند. اينها توا نسته ا ند ارتشهاى شخصى بوجود آورند و مردم را بيش‏ از پيش‏ مورد شكنجه، اذيت و آزار قرار دهند، ايجاد رحب و وحشت كنند و به مافياى كشت خشخاش‏ و به صادر كنندگان ترياك به بازارهاى اروپا و آمريكا تبديل شوند. در طول 17 سال واشنگتن مبلغ 4 ميليارد دالر به جيبهاى ظالمترين و جنايتكارترين مردان روى زمين ريخت.

پس از (8 ) ثور (1 7 3 1 ) که قدرت دولتی به دسته های به اصطلاح ، مجاهد ین منتقل گردید ، درنتیجه مبارزه دسته های مسلح برای تصرف قدرت دولتی ، دولت مرکزی عملأ ازبین رفت وبه شش مرکز قدرت ( کابل ، مزارشریف ، هرا ت ، جلا ل آباد ، کندهار ، بامیان ) وشهرکابل به بيش ازده ها حاکميت تبد یل شد. زیربنای مادی ومعنوی دولت نابود گردید وتقریبأ هشتاد درصد بناهای شهر کابل بخاک یکسان شد.

 درحالیکه ده ها هزار انسان بیگناه بقتل رسیدند ، موج تازه مهاجرت تحصیل یافته ها وکارآزموده های کشور وملیون ها نفر دیگر به خارج آغاز گردید . این موج خیلی سهمگین کوچ دسته جمعی افغانها که تقریبأ یک دهه ادامه یافت کشور را عملأ ازوجود افراد مجرب وکارآزموده خالی نمود . قدرت های اجنبی که جنگ های افغانستان را رهبری وهدایت میکردند ، درماه اکتوبر سال 3 9 9 1 دسته دیگری ازبنیاد گرایان مذهبی را که ترکیبی ازمجاهدین افغان ، عربهای اجیر وپاکستانی ها بودند وقبلأ درصفوف تنظیم های جهادی میرزمیدند بنام طالبان وارد عرصه سیاست کشور نمودند. حکومت طالبان که از تاسیس درکابل الی سقوط آن در ماه اکتوبر1 00 2 پنج سال را دربرگرفت یکی ازسیاه ترین وبدنام ترین دوره های تاریخ افغانستان وجهان شمرده میشود . نسل کشی ، وزیرپا نمودن حقوق زنان ، بستن دروازه های مکاتب ، خصومت با علم ، فرهنگ ، هنر وهر آنچه با روشنی ارتباط داشت دربرنامه کار آن قرارداشت .

فغانستان را جاه طلبي رهبرا ن وفرماند هان نيروهاي مقا ومت تنها اهرم مصيبت باربودکه استعمارمي توا نست درين راه ا زآن بهره برداري نمايد .باتصرف کابل شقاق ونفا ق وچند دستگي بين آ نها نمايا ن ومردم ستمديده؛ پريشان وکشوربه ويرانه مبدل گرديد . خيانت وخودخواهي اين جنگ سالا را ن که زاييده تحريکات پشت پرده قد رت هاي خارجي بود مملکت را بصورت سرزمين ملک الطوايفي درآورده و د رهرگوشه فرماندهي ؛ گروهي ؛ سردسته وگرد نکشي براي خو يش پوسته وپا تک وزندان وکشتا رگاه سا خته ازاين طريق قدرت وحاکميت خودرا به نمايش مي گذاشت .

 چورو چپاول دارائي هاي عامه، از جمله موزيم کابل آغاز يافت. هر يک از گروه هاي مقاومت هر کدام باالنوبه هرآنچه در دست شان آمد به يغما بردند وآنرا دربازارهاي پاکستان به قيمت ناچيزبفروش رسانيدند. ساختمان و يک تعداد آثارموزيم کابل دراثرجنگ هاي ذات البيني تخريب گرديد. حکومت تنظيمي در ماه مي همان سال، هوتل کابل را جهت نگهداري آثار باقيماندة تاريخي برگزيد و آنچه را که بيست درصد باقيماندة مجموع آثار تاريخي موزيم کابل محسوب ميگرديد بدانجا انتقال داد و تا اشغال کابل توسط طالبان، اين آثاردرين گدام نگهداري ميشد. ولي هنگام فراراز کابل درسال 1996 ، بسياري ازين آثار ارزشمند را و بخصوص آنچه درزيرزميني هاي افغانستان بانک بود با خود بردند و بمرور زمان توسط افراد بانفوذ به خارج انتقال دادند و بفروش رسانيدند. ده ها اثرعاج بگرام كه در ماه اپريل سال 1994 ميلادي در اسلام اباد ديده شده بود وقيمت آن به بيست ميليون پوند برتانوي مي رسيد .

   زمانيكه اين عاج ها از پاکستان كشيده شدند، قيمت آن به چهل ميليون پوند بالا برده شد! در پهلوي آثار ديگر نسخه اي از قرآنكريم كه گفته مي شد به آ ب طلا نوشته شده بود و در جهان نظير نداشت نيز دزديده شده و به قيمت هشتاد هزار كلدا ر در منطقه باجور پاکستان به فروش رسيدند . به تعداد 34 مجسمه كه قيمت آ نها ميليون ها كلدار تخمين زده ميشدند و 16 شمشير عصر مغول ها، شمشير احمد شاه ابدالي و تفنگچه غازي وزير اكبرخان و غيره كه 23 ميليون دالر قيمت داشت در يك دكان واقع يكي از زير زميني هاي كوچي بازار پشاور غرض فروش به نمايش گذاشته شده بود.
موزیم ملی از بدو تأسیس تاسال 1992 – م یکصد هزار قلم آثار باستانی کشور را حفظ وحراست مینمود که این مجموعه ها شامل بود به حوزه های مختلف و ادوار مختلف – که از جمله میتوان از حوزه های سرخ کوتل – ای خانم – بگرام – کاپیسا – هده – مندیگک - طلا تپه شبرغان شورتوغیفندقستان – بامیان – حوزهء باختر – شترک – پایتاوه – دلبر جین تپه تپهء فلولتپه خزانه – تپه مرنجان – هزار سم سمنگان و ده ها حوزهء دیگر را نام برد . که این مجموعه ها ا دوا ر مختلف ، از قبل التاریخ آغاز و تاقرن بیستم رادربر میگرفت . باتأسف فراوان طی سالهای 1992- 1995 دست نابکار جنگ قسمیکه درهمه عرصه های اجتماعیاقتصادی وفرهنگی خسارات جبران ناپذیری به بار آورد موزیم ملی نیز از گزند این حوادث دلخراش مصئون نمانده دزدان و دشمنان فرهنگ این خاک، ازین حالت جنگی استفاده اعظمی نمودند . موزیم ملی تقریباً هفتاد فیصد اثار ناب و منحصر بفرد خویش را در طول این مدت زمان از دست داد.

 موزیم ملی نه تنها آثار باستانی خویش را از دست داد بلکه تمامی آثاثیه – تجهیزات – مفروشات – ویترین های نمایشی – اسناد آ رشیفی – البوم هاکارت ها و تعداد زیادی کتب و بالاخره حریق منزل فوقا نی موزیم ملی درماه می سال 1993 م به اثر اصابت راکت ها و خمپاره ها انجام پذیرفت . دشمنان فرهنگ با آنهم به این ویرانی ها و غارتگری ها بسنده نبوده چنانچه دردورهء سیاه طالبان به این کانون فرهنگی ضربهء د یگری وارد آمد که همانا شکستاند ن تعداد بیش از دو هزار مجسمه ها پورتریت های دورهء اسلامی و قبل از اسلام وغیره بود که به شکل بیرحمانه تخریب نمودند. بعدازلشکرکشي امريكا و متحدين غربي آن بار ديگر تفنگ در اختيار جنگسالاران فراري ديروزي قرار گرفته و هرروز‌اخبار دردناکي از چور و چپاول و دزدي و راهگيري و ... تفنگداران بي مسئوليت از گوشه و كنار كشور بگوش مي رسد و خبرنگاران داخلي و خارجي از واقعات دلخراش راپور مي دهند . بنيا دگرايان بايد بدانند كه محك شخصيت انسان تفنگ نيست.

با ورود نيروهاي مقاومت به کا بل در هشت ثور 1992 ، چورو چپاول دارائي هاي عامه، از جمله موزيم کابل آغاز يافت. هر يک از گروه هاي مقاومت هر کدام باالنوبه هرآنچه در دست شان آمد به يغما بردند وآنرا دربازارهاي پاکستان به قيمت ناچيزبفروش رسانيدند. ساختمان و يک تعداد آثارموزيم کابل دراثرجنگ هاي ذات البيني تخريب گرديد. حکومت تنظيمي در ماه مي همان سال، هوتل کابل را جهت نگهداري آثار باقيماندة تاريخي برگزيد و آنچه را که بيست درصد باقيماندة مجموع آثار تاريخي موزيم کابل محسوب ميگرديد بدانجا انتقال داد و تا اشغال کابل توسط طالبان، اين آثاردرين گدام نگهداري ميشد. ولي هنگام فراراز کابل درسال 1996 ، بسياري ازين آثار ارزشمند را و بخصوص آنچه درزيرزميني هاي د افغانستان بانک بود با خود بردند و بمرور زمان توسط افراد بانفوذ به خارج انتقال دادند و بفروش رسانيدند.

 پس از فرار رباني از کابل و آ مدن طالبان درين شهر، در جملة ديگر فرامين شان يکي هم منع عکس برداري و رسامي از تمام زنده جان چون انسان ، حيوان ، خزنده و پرنده بود. طبق اطلاع مطبوعات ، عدة از طالبان يک تعداد البوم ها و مجسمه هاي مربوط به آ رشيف هاي مختلف را که در هوتل کا بل ذخيره شده بود خودسرانه تخريب ونابود کردند. درهنگام تصرف کابل توسط طالبان در حدود يازده مجسمة که قابل انتقال به هوتل کابل نبودند کما کان درموزيم کابل وا قع دارالامان کابل قرار داشتند. از جملة اين آثار مجسمة کنشکا و بيست و پنج آثار گرانبهاي مربوط معبد کوشاني از قرن سوم که از سرخ کوتل در شمال هندو کش بدست آ مده بود را شا مل بود. در اپريل 1997 ، هنگام تصرف باميان توسط طالبان مجسمة بودا بتاريخ 13 مارچ 2001 بدستور ملاعمر و باداران پاکستاني او تخريب شد. اين عمل ضد ملي طالبان مغاير معيار ها و ارزش هاي مدنيت و فرهنگ جهاني بشمار ميرود. اقدام به چنين جنايت غير قابل جبران که بمقصد امحا و نابودي هويت ملي و تاريخي کشور باستاني ما انجام شد، عمل جنايتکارانه بشمار ميرود. اين ا قدام ضد منافع ملي افغانستان نتيجة عملکرد رژيمي بود که با حمايت دولت پاکستان بر ملت افغانستان تحميل گرديده بود. در حدود يکهزارو هشتصد سال قبل، کاروا نهاي تجارتي زيادي از آسيا و اروپا به قصد مسافرت به چين از افغانستان عبورمينمودند.

اين جاده در عصر شاهان کوشاني و بويژه دردورة کنشکا رونق زيادي کسب نمود. شمار زيادي از زائرين چ

 در ديگر مغاره ها به انجام مراسم ديني خويش مي پرداختند. به مرور زمان ، بعضي ازين محل هاي مقدس با تصاويراراسته شد. مرکز تجمع اين مجتمعات مذهبي دو مجسمة بودا بود. مجسمة واقع درناحية شرقي که 38 متر ارتفاع داشت و ارتفاع مجسمة ديگري که درسمت غرب موقعت داشت، 53 متر بود. اين دو مجسمه بزرگترين مجسمه هاي بودا در جهان بودند و از عجائب جهان بشمار ميروند. رواقها مملو از تصاوير بودا بود ند. تصاوير بالا ئي بوداي بزرگ ، نمايانگر صحنه هائي از بهشت بود. گفته ميشود که يک معبد بودائي در ارزگان نيز وجود داشت که بمرور زمان از بين رفته است. يک صومعة بودائي در گلدرة لوگر وجود داشت که آ نهم در سال هاي اخير آسيب ديده است. منارچکري که در عصرکوشانيان که آئين بودائي در منطقه ترويج گرديد، ساخته شد. اين منار استوانة که داراي 20 متر ارتفاع بود، توسط سنگ ها بنا يافته که بطرز خيلي ماهرانه قطع و تراشيده شده بود. اين صنعت سنگ تراشي گلدار ناميده ميشد. عصر کوشاني ها بخاطر اين صنعت شهرت خاصي داشت. در ماه حمل سال 1377 اين منار مورد اصابت راکت قرار گرفت و بعدا فروريخت. تعداد زيادي از دلالان پاکستاني با حيله و تذويربه يک تعداد قوماندانان محلي پول دادند و آ نها را تشويق کردند تا بخاطر منفعت شخصي وبدست آوردن پول در بعضي نقاط کشور دست به حفرياتي بزنند.

پاكستان از كشورهاى ذى نفع در بحران افغانستان است; كشورى كه سعى دارد بار ديگر با مطرح شدن آن به عنوان شاه‏راه تجارى، نبض سياست‏هاى جغرافيايى افغانستان را به دست آورد. تلاش پاكستان در اين مرحله در بعد اقتصادى در دو سطح واردات و صادرات قابل تجزيه و تحليل است: در زمينه واردات، هدف پاكستان اين است كه علاوه بر تامين نيازهاى نفت و گاز خود از جمهورى‏هاى آسياى مركزى، به ويژه تركمنستان، زمينه صدور گاز و نفت اين منابع را از مسير افغانستان به جهان فراهم سازد و خود به عنوان يك شاه‏راه تجارى از منافع آن بهره‏بردارى كند. در زمينه صادرات هم صدور كالاهاى صادراتى پاكستان به اين مناطق و كمك به صادرات ديگر كشورها به آسياى مركزى از طريق درياى عمان و حمل و نقل آن‏ها از طريق افغانستان و بهره‏بردارى از منافع آن، هدف پاكستان است. براى پاكستان در دست‏يابى به اهداف خود در زمينه واردات و صادرات موقعيت راهبردى افغانستان بديلى ندارد; زيرا مسير تجارى درياى عمان به آسياى مركزى فقط از سه طريق قابل بهره‏بردارى است كه دو مسير از خاك افغانستان مى‏گذرد:

 1- مسير درياى عمان كراچى پيشاور كابل بزرگ‏راه سالنگ آسياى مركزى; 2- مسير درياى عمان كويته قندهار هرات آسياى مركزى; 3- مسير درياى عمان بزرگ‏راه قره قورم چين آسياى مركزى. راه سوم به دليل كوهستانى بودن مقرون به صرفه نيست. از دو طريق باقيمانده، بهترين راه دست‏رسى به آسياى ميانه، استفاده از مسير بزرگ‏راه سالنگ است. پاكستانى‏ها درصدد اجراى اين طرح هستند تا امكان اجراى آن را پيدا كنند. پاكستان براى تامين گاز مورد نياز خود و اجراى برنامه‏هاى توسعه تا سال 2015، كشورهاى عمان، ايران و تركمنستان را مورد توجه قرار داده است. خالد محمود، سفير پاكستان در تهران، مى‏گويد: راه تجارى پاكستان از طريق افغانستان به آسياى مركزى، قريب هزار كيلومتر از جاده‏اى كه از ايران به آسياى مركزى مى‏گذرد، كوتاه‏تر است. البته ارتباط مزبور فرع ‏بربرقرارى‏ثبات در افغانستان است.
راه‏هاى ممكن واردات و صادرات و برقرارى روابط اقتصادى جهان با آسياى مركزى عبارت است از: - مسير روسيه: غربى‏ها به ثبات اوضاع اين كشور در درازمدت اطمينان ندارند و اين عدم اطمينان، موجب بى‏اعتبارى اين مسير گرديده است. - مسير ايران: به دليل حساسيت غربى‏ها و امريكا نسبت‏به ايران، اين مسير نيز چندان مورد نظر نيست. - مسير افغانستان: راهى كوتاه‏تر و بااطمينان‏تر براى اين منظور است. البته اين راه نيز فرع بر برقرارى ثبات در افغانستان است. در صورت فعال شدن اين راه دو كشور افغانستان و پاكستان به شاه‏راه بزرگ جهانى تبديل خواهند شد. بنابراين، اهداف عمده پاكستان عبارت است از:

 1- تقويت عميق راهبردى اين كشور در برابر هند; 2- ايجاد حكومت طرفدار خود، در افغانستان; 3- حل مساله «شؤونات‏» و معضل «پشتونستان‏» و ادعاى تاريخى افغانستان نسبت‏به اين مناطق; 4- مطرح شدن افغانستان به عنوان دروازه تجارت با آسياى مركزى; 5- تامين مواد هسته‏اى.  وجود معدن اورانيوم در مناطق بلوچ‏نشين در جنوب غربى افغانستان در كوه «ميرداود» بين «شيندند» و «هرات‏» و در منطقه قندهار ، براى برنامه‏هاى هسته‏اى پاكستان اهميت‏بسيارى دارد. پاكستان‏به‏دلايل‏امنيتى‏اقتصادى خود، به صورت فعال در بحران كنونى افغانستان حضور دارد.

در اين هنگام، طرحى ديگر طراحى شد كه با ورود در عرصه بحران‏زده كشور، با بهره‏گيرى از عواطف دينى و همان معيارهاى دوران جهاد، به ويژه شعار «امنيت و عدالت در برابر دولت‏بى‏كفايت مجاهدين‏» سر بر كشيد و «طالبان‏» وارد معركه شدند تا بحران‏زدايى كنند. اما طرح تحميلى طالبان، كشور را تبديل به كانون بحران كرد. نقد و بررسى عملكرد گروه طالبان و حاميان برون‏مرزى آنان بحث مفصلى است، در اين‏جا تنها به نحوه شكل‏گيرى اين طرح استعمارى اشاره‏اى گذرا مى‏شود: طرح طالبان در اصل، با توجه به اظهار خانم بوتو (از جمله در 1996 در تلويزيون انگليس) با مشاركت پاكستان، انگلستان، امريكا و عربستان به اجرا درآمد.

 انگليس، كه اين منطقه را خوب مى‏شناسد و چندبار طعم شكست در افغانستان را چشيده، همواره در پنهان عمل كرده و از اين‏كه به عنوان كشورى طرفدار طالبان معرفى شود، اجتناب ورزيده است. از اين‏رو، آنچه در ظاهر مطرح است، طرح «طالبان‏» را حاصل هم‏فكرى‏هاى سه كشور امريكا، عربستان و پاكستان مى‏دانند. مجرى طرح «طالبان‏» سه دستگاه پاكستانى (دستگاه امنيتى ISI ،ارتش، و وزارت كشور) است. اين مجموعه نظامى از دو لحاظ، مى‏توانست مجرى اين طرح باشد: نخست آن‏كه نخبگان ارتشى - امنيتى پاكستان دست‏پرورده انگليس مى‏باشند و تحت تاثير و نفوذ امريكا رشد كرده‏اند.

 ديگر آن‏كه نيروهاى اردو زبان پاكستان با ويژگى‏ها و آداب اقوام و گروه‏هاى جهادى آشنايى نزديك پيدا كرده‏اند. از اين‏رو، قادرند در بحران افغانستان ايفاى نقش كنند. طرح «طالبان‏» به ظاهر، جلوه‏اى تك بعدى دارد، اما در واقع، نقشه‏اى است چند بعدى و گسترده. جلوه ظاهرى طالبان حاكى از آن است كه قدرت‏هاى منطقه‏اى و فرامنطقه اى ذى‏نقش در طرح «طالبان‏» بر سر به وجود آوردن حكومت آنان در افغانستان به توافق رسيده‏اند. اما در واقع، راهبرد موجود براى تحقق اهداف ديگرى تدارك ديده شده است; از جمله: تامين زمينه استمرار حضور امريكا در آسياى مركزى و جنوب آسيا، مهار ايران از طريق نزديك شدن به مرزهاى امنيتى اين كشور، احداث خط لوله انتقال گاز آسياى مركزى از مسير افغانستان، كاهش نفوذ روسيه، ايجاد ناآرامى در چين و نيز ايجاد فضاى نگران‏كننده براى ايران.

 در واقع، طرح «طالبان‏» براى تامين اهداف سوق الجيشى امريكا و پاكستان در منطقه; زيرا استقرار حكومتى فراگير با قاعده وسيع و قدرتمند، مطمئنا مانع تحقق نيات شوم كشورهاى ذى‏نفع در مساله افغانستان بود .

کيها قاچاقچي اند؟

قبل از جنگ شوروی ، توليد ترياك در پاكستان و افغانستان فقط مصرف منطقه ای را تامين مي كرد و توليد عمده هروئين محلی وجود خارجی نداشت. با پيشروی مجاهدين در افغانستان، آنان كشت ترياك را به دهقانان تحميل كردند تا "ماليات انقلاب" پرداخته شود. در آن سوی مرزها يعنی در پاكستان، رهبران مجاهدين و سازمان های محلی با پشتيبانی ای.اس.ای صدها لابراتوار توليد هرويين تاسيس كردند. جالب آن كه در تمام اين دهه نمايندگی سازمان د.ای.ا. (سازمان مبارزه با مواد مخدر آمريكا) در پاكستان هيچ عمليات دستگيری يا توقيف مواد مخدر انجام نداد. ماموران آمريكايی از تحقيق در مورد قاچاق هرويين كه "چهره مبارزان" افغان را مخدوش می ساخت امتناع می كردند. سياست آمريكا در مورد قاچاق مواد مخدر در افغانستان تابع سياست محدود ساختن يا از بين بردن نفوذ شوروی در اين كشور بود. در سال 1995 مسئول سابق عمليات سيا در افغانستان ريچارد كوگنا اعتراف كرد كه سازمان سيا مبارزه برعليه قاچاق مواد مخدر را فدای مبارزه برعليه شوروی نمود. وی می گويد: "ماموريت اصلی ما بالا بردن مشكلات و اشتباهات شوروی ها بود.

 ما واقعا نه وقت داشتيم و نه نيرويی كه به مبارزه با قاچاق مواد مخدر اختصاص دهيم. فكر نمی كنم كه از اين جهت بايد متاسف باشيم. هر موقعيتی اشكالات خود را دارد. واضح است كه در مبارزه بر عليه قاچاق مواد مخدر كم كاری وجود داشته است. تصديق مي كنم. اما ما به هدف اصلی خود رسيديم. شوروی افغانستان را ترك كرد."  بعد از جنگ سرد فقط منابع سرشار نفت و گاز نبود كه آسيای مركزی را به منطقه ای استراتژيك تبديل كرد، بلكه افغانستان نيز بدليل توليد 75 درصد از هرويين جهان و سود سرشار آن كه به ميلياردها دالر سرمي زد مورد توجه سازمان های مافيايی و موسسات مالی و سرويس های اطلاعاتی قرار گرفت.

 با فروپاشی اتحاد شوروی توليد ترياك به شكل سرسام‌آوری بالا رفت. قاچاق هرويين در "مثلث طلايی” (بين 100 تا 200 ميليارد دا لر)  در پايان قرن بيستم يك سوم توليد جهانی مواد مخدر را تشكيل مي داد.  براساس آمار سازمان ملل متحد درآمد مواد مخدر در سطح جهان سالانه حدود 500 ميليارد است. سازمان رسمی مبارزه با مواد مخدر آمريكا معتقد است كه در سال 2000هفتاد درصد توليد ترياك جهانی و هشتاد درصد مواد مخدر مشتق از ترياك در اروپا ازطريق افغانستان تامين شده است.  درسال 2000 و پس از آن كه طالبان كشت خشخاش را ممنوع كرد توليد ترياك نود درصد كاهش يافت. 

 در همين سال " تفنگ سالاران " به نيروی اصلی سياسی حمايت كننده از توليد و تجارت ترياك خام تبديل شد. جنگ واشنگتن برعليه افغانستان در سال 2001 و استقرار حكومت  کرزي توليد ترياك را به شدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمودند . با نفوذ جنگ سالاران دردولت موقت كشت خشخاش به طور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد. بازارهای ترياك به سرعت احيا شدند و از فردای يازدهم سپتامبر قيمت ترياك در افغانستان سه برابر شد. در آغاز سال 2002 بهای هر كيلو ترياك به دالر ده برابر بهای سال 2000 بود. براساس ارزيابی صندوق توسعه ملل متحد – آنكتاد- توليد ترياك در سال 2002 نسبت به توليد آن در سال 2001 حدود 675 درصد افزايش را نشان مي دهد.

 بعد از حوادث 11 سپتامبر، سقوط طالبان كشت خشخاش و توليد مواد مخدر شتاب فزاينده اى به خود گرفته و متأسفانه تحرك سريع باندهاى مافيايى سلاح بدست ، وضعيت نابسامان اقتصادى، بازگشت مهاجرين و مهمتر از همه فقدان حاكميت با ثبات و مقتدر در افغانستان، بر دامنه اين تهديد افزود ه است. در چنين حالتي آغازبه کارپارلمان بدون شک توأم با چالش های خواهد بود که برای مردمان کشور ما که آرزوی يک پارلمان کارا،تخصصي و واقعاً دموکراتيک را دارند، ضربه يي ديگری وارد و آرزو های شان به ياس مبدل خواهد گرديد.

حاکميت بعدازسقوط طالبان

شهروندان کابل پس از تحمل حکومت جنگ ، افيون ، فقر،تحجر، فشار و عقب مانده طالبان ، نفسي دوباره کشيدند و بامداد (13 نوامبر2001 ) "آشنايان " تفنگ به دستي را ديد ند که در (28سپتامبر1996 ) زير فشار طالبان مجبور به عقب نشيني از اين شهر شده بودند . اما آنچه که اين بار تعجب آور و حتي ترد يد آميز نشان مي داد، حضور"بيگانه ها"يي بود که " آشنايان " همراهي مي کردند . سربازاني با تجهيزات وجنگ افزارهاى مدرن ، عينکهاى دودى بود . سال۱۳۷۱ خورشيدى دولت مجاهدين به رياست "صبغت الله مجددى " وارد کابل گرديده و سپس "برهان الدين رباني "جايگزين آن شد.

اين حلاوت و شيريني عمرى کوتاه چون حباب داشت . چرا که در سومين روزاين پيروزى در حالي که شليک هاى "شاديانه " تفنگها همچنان ادامه داشت ، به يکباره لوله تفنگ از آ سمان به سوى يکديگر نشانه رفت تا بار ديگر تراژدى خونين جنگ و کشتار و قصه تلخ دربدرى ادامه يابد . دو رقيب يعني "رباني" و "گلبدين حکمتيار" که در کوه ها متوارى است و هنوز به غرش تفنگ دل خوش مي دارد، جنگ با يکديگر را تدارک ديدند و به تدريج ديگر گروه ها و رقبا را نيز در اين جنگ ، کشتار، ويراني و بي سرنوشتي سهيم کردند . حاصل اين ستيز و تضاد جد يد تحميل چهار سال جنگ ، ويراني شهرهايي چون کابل،قندهار، مزارشريف ،بتهاي باميان و دهها شهر ديگر، کشتا ر ده ها هزار نفر، افزودن برانبوه معلولان و مجروحان و تداوم مهاجرت و ياس و نااميدى بود. از اين تضاد و جنگ ، فرزندى متولد شد که "طالبان " نام گرفت .

تا زماني‌ كه‌ طاعون‌ بنياد گرايي‌ از كشور ما نابود نشده‌، هيچ‌ قانون‌ و انتخابات‌ و... نمي‌ تواند اثر مثبت‌ در بهبود اوضاع‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ داشته‌ باشد. انتخاب  پارلماني فقط‌ زماني‌ ً د موكراتيك‌ خواهد بود كه‌ بر ركن‌ اساسي‌ آن‌ ـ سكيولاريزم ـ استوار باشد. چون‌ سران‌ جهادي‌ جدايي‌ د ين‌ از دولت‌ را مانعي‌ بر سر راه‌ خود مي‌يابند، آن‌ را «ضد اسلامي‌» مي‌نامند تا حاكميت‌ خويش‌ را تداوم‌ بخشند. رهبران‌ و قوماندانان‌ جهادي‌ كه‌ به‌ قانون‌اساسي‌ بعنوان‌ سندي‌ بي‌ارزش‌ مي‌نگرند، با تكيه‌ بر تفنگ‌ خود  پارلمان را نيز هرگز اجازه‌ نخواهد داد که درخدمت منافع مردم باشد . كرزى در تشكيل كابينه مشكلات زيادى داشت ، او از يك سو ناچار بوده تا به هر ترتيب از قدرت جنگ سالاران بكاهد و كابينه را به سمت هر چه غيرنظامى تر شدن سوق دهد و از سوى ديگر ناگزير بوده تا تيمى مناسب براى براي خود وسياست هاي خود به كار گمارد.

متاسفانه درجمع معاونين کرزي نه تنها نماينده روشنفکران حضورندارد بلکه دريک نمايش پنهاني پست هاي مهم را بين ياران تنظيمي ديروزش تقسيم نمود . برقرارى موازنه قومي از ديگر ملاحظات حامد كرزى براى تشكيل اين كابينه بود، كرزى كه در كابينه پيشين توجه زيادى به جنگ سالاران و به ويژه تاجيك ها كرده بود وگفته مي شد که با اعلام کابينه جديد اين مشکل را رفع مي نمايد اما بااندوه فراوان نه تنها کاري صورت نگرفت بلکه صرف با برکناري فهيم ( اعطاي القاب وامتيازهاي متعدد ) همان نمايشنامه کهنه با همه دلزده گي ويک نواختي اش ادامه دارد . در واقع مشكل كرزى از همين نقطه آغاز مى شود، اگر چه وي كابينه اش را كابينه بازسازى افغانستان ناميده و تصريح كرده است كه فعاليت ها و نبرد سياسى مى بايد به احزاب و منازعات سياسى در پارلمان منتقل شود اما تشكيل حزب افغانستان نوين و جبهه تفاهم از سوى يونس قانونى و تلاش قانونى و همكارانش براى راهيابى به پارلمان و تحت فشار گذاشتن كرزى پاسخ روشنى است كه مى تواند براى كرزى و دوستانش نگران كننده باشد.

 در اين رابطه برخى مى گويند كه كرزى در مد ت نزديک به چهارسال حكومت بر افغانستان اكنون ديگر فرصت چندانى براى جلب اعتماد عمومى ندارد. به همين دليل اكنون شهروندان منتظرند كه ببينند عاقبت دولت با اينهمه تفنگ داران به کجا کشانده خواهد شد . دريک اقدامي نمايشي ديگرآقای کرزی به تغيير و تبديل والی ها و قوماندانان امنيه ولايات در سطح وسيعتری اقدام نمود ، هدف ازين تغييرات تا مين بهتر امنيت و حاکميت بيشتر دولت در ولايات کشور اعلان شد.  اما آيا اين اقدامات خواهد توانست اوضاع را به بهبودی سوق دهد؟ در شرايط فعلي براي همگان آشکار است که مرکز گريزي و قانون شکني چه در ولايات و چه در مرکزبه اندازه ايست که هيچ مرجع قانوني نمي تواند در برابر آن ايستادگي کند . امروز بوروکراتيزم ريشه دار در کشور مانع هرگونه پيشرفت است، لذا برنامه هايي چون خلع سلاح ، مبارزه با مواد مخدر و غيره نتوانسته اند به موفقيت برسند. در برابر اين نا بساماني بنيادي، سياست هايي چون تغيير مسئوولين در ولايات، سطحي به نظر می رسد، اين سياست ها نه تنها باعث بهبود اوضاع نمي شود بلکه به آشفتگي آ ن مي افزايد. از سوي ديگر در هم ريختگي صلاحيت هاو مسئوليت هاي دست اندر کاران امور و بخش هاي مختلف ا داري سبب ناکامي اجرا ت مثبت و موثر ميگردد. اصلاحات اداري نيز در صورتي موثر است که هيچ کس نتواند به ناحق خواسته خود را به کرسي بنشاند.

در هر حال ايجاد يک دولت مقتدر مرکزي با اتکا به اصل شايسته سالاری و مديريت علمي که بتواند به خواسته هاي مردم پاسخ مثبت بدهد، تنها راه سياسي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي به شمار مي رود. در غير آن هر شخصی با تجربه ای هم اگر دراين حلقه بسته ودر سيستم بهم آميخته قرا ر گيرد موفقيت چندانی نخواهد داشت. در کشوربسيارى از فرمانداران محلى و ولايتى هم ازاردو، پليس و ا فسران امنيتي قبلاً فرماندهان جناح هاى مختلفى بوده اند كه براى سرنگونى طالبان در اواخر سال ۲۰۰۱ درتصرف قدرت پيشد ستي وخلاف توافق قبلي کابل را اشغال نمودند .

 آن چه كه اين نيروها مى توانند انجام بدهند، استفاده از سمت دولتى خود براى كشت خشخاش و قاچاق موا د مخد ر است. آنها هنوز اسلحه در اختيار دارند و نفوذ گذشته خود را بر مردم حفظ كرده اند. تامين امنيت و جمع آ وري سلا ح یکی ا ز همان اصطلاحات واسمای بی مسمایی است که ا ز زبان مسوولین دولتی وتریبیونها وبلند گوها دردا خل وخارج کشور به مود روز ومود سال بدل گردیده ، اما واقعیت خلاف آن است که می بینیم، میشنویم واحساس میکنیم . تعدد و تداوم اختطاف ها، سرقت ها ، قتلها ، انفجارا ت وانواع بی امنی ها درکشور واقعیت تلخی است که ا ز سپیده دم دولت موقت آغاز شده، دردولت انتقالی تشدید و در دولت انتخابی به اوج آن رسیده است. مردم این پرسش را مطرح میسازند که دولت ومسوولین امنیتی آن با اینهمه تشکیلات وسیع وهزینه های گزاف دربرابر اینهمه بی امنی وجنایت که طی چهار سال گذشته درتاریخ کشور ریکارد قایم کرده ا ست، چه استدلالی دارد، مسوولین دولت با ادعا های بلند بالا و بهانه های ناهمگون دربرابر افکار پرسشگر مردم وجهانیان چه پاسخی دارند؟ آیا همین کفایت میکند که میگویند: بیست و پنج سال جنگ درین کشور جریان داشته ودرچند سال برطرف نمیشود؟! .

 


کمکهاي خارجي مدت چهارسال که ازسقوط طالبان درکشورميگذرد ده ها وحتا صدها ميليون دالربه افغانستان سرازيرودرزيرريش جامعه بين المللي به جيب دزدان ثروتهاي ملي افغانستان سرازيرشدوهمين دزدان وچپاولگران شهرکابل بعدازسال 1371مالک ده ها تعميروبلند منزل ، شرکتهاي تجارتي ، صاحب ده ها عراده موتر، صدها جريب زمين و... گرديدند . اگر واقعاً به كمك هاي ارايه شده به افغانستان نگاه كنيم به اين موضوع مي رسيم كه اكثر اين كمك ها براي مردم افغانستان مفيد نبوده تعدادي دلال داخلي و خارجي را فربه كرده است! در سايه اين كمك ها اكثر احزاب قدرتمند و ضعيف داخلي تقويت شده به استحكام مواضع خود پرداخته اند. يعني همان جرياني كه در سال هاي قبل رواج داشت. منتها آن زمان با نام مقاومت درجيب عده محدود ميريخت و امروز با نام بازسازي . ولي در اصل هيچ فرق و تفاوتي در روند رسانيد ن اين كمك ها به مردم نكرده است. در كنار اين موضوع صدها و بلكه هزاران دلال جناحي و حزبي به پركردن انبارهاي خود مشغول اند در حالي كه مردم همچنان نيازمند باقي مانده اند. از طرف ديگر ، ازد ياد و تعدد موسسات و نيروهاي خارجي را شاهد يم كه هركدام شان به بهانه كمك به افغانستان ماهانه پنجصد تا پنج هزار دالر حقوق دريافت كرده هزينه هاي كزاف مخارج شان را نيز در حساب كمك هاي بلاعوض و يا قرض الحسنه به افغانستان مي كذارند. در حال حاضر در كابل بيش از 2400 مووسسه خارجي و يا به نوعي وابسته به آن ها وجود دارد. كه در هركدام شان اگر به طور ميانگين ده نفر مشغول به كار باشند ، حدود 24 هزار حقوق بگير اكثرا بلا استفاده خارجي در كابل مستقر هستند. اين افراد از يك طرف به نا امني هاي اجتماعي با ارايه طرح هاي اكثرا بدون استفاده دامن مي زنند و از طرف ديگر بازارگرمي دلالان داخلي را سبب شده اند. همچنين اگر نگاهي به وضعيت كرايه خانه ها و خريد وفروش ها و عواقب ناشي از اين مسايل داشته باشيم ، نارضايتي مردم را در ايجاد اختلالات رواني اجتماعي مشاهده خواهيم كرد. از منظر ديگر ، كمك هايي كه نقدي و يا جنسي مستقيما به دولت پرداخت شده كه كلا يك سوم كل كمك به افغانستان را تشكيل مي دهد ، اكثرا با مبالغه هاي آماري و عددي همراه بوده واقعيت ها به اطلاع همگان نمي رسد. تظاهرات دانشگاه کابل در جريان درگيري هاي دانشجويي كابل اگر چنانچه مسوولين دانشگاه كابل و وزارت تحصيلات عالي به گونه اي عمل مي كردند كه توجه به روحيات دانشجويي سرمنشأ امور قرار مي گرفت , هرگز اين اتفاقات نمي افتاد. ما معتقديم كه هر اتفاقي يك پيش زمينه هايي را از خودش بروز مي دهد و بر اساس آن پيش زمينه ها مي شود از حدوث آن اتفاق جلوگيري كرد. اسلحه كشيدن بر روي دانشجويان بي پناه صرفاً جهت كنترول اوضاع , يك خبط اجتماعي است. ديگر زمان زور و اسلحه گذشته است. چرا بايد هنوز براي آرامش مردم آن هم از قش دانشجو به زور اسلحه متوسل شد؟ اگر چنانچه مسوولان دانشگاه كابل از روز اول به درد دل هاي دانشجويان گوش مي دادند و در رفع مشكلات آنان چاره انديشي مي كردند امروز هرگز شاهد چنين حوداثي نبوديم. شايد بعضي هنوز فكر مي كنند كه دانشجو را نيز بايد همچون بچه مكتب خانه هاي قديم به چوب و فلك بست!! در هر حال, جنبش دانشجويي يك جريان سيال علمي است و بايد در اين مسير هدايت شود. بدون آنكه حزبي يا جناحي بتواند در آن تاثير گذاري كند. انگيره هاي ناامني در كشور توسعه روز افزون ناامني در كشور ، باعث نگراني مردم شده آنان را از روزنه هاي اميد به آينده دور مي كند. درگيري هاي متفرقه در ولايات مختلف ، غارت و چپاول شبانه خانه هاي مردم ، زور گويي برخي احزاب به اصطلاح جهادي ، بي احترامي به افراد روشنفكر و آزاد انديش و ده ها مورد ديگر ، ازجمله مسايلي است كه براي يكبار ديگر اميد رسيدن به صلح و آرامش در كشور را به نقاط كور و مبهم گذشته مي برد. اين موضوع از يك جهت مردم را وادرا به مهاجرت هاي داخلي و خارجي كرده و از سوي ديگر باعث عدم بازگشت مهاجرين به كشور مي گردد. مهمتر از اين مسايل ، جامعه جهاني را نسبت به افغانستان بد بين ساخته آنان را نيز از روند كمك به بازسازي دور خواهد ساخت. علت اصلي جنايات و درگيري هاي اخير در كشور، حضور تفنگ سالاران در مناصب و پست هاي كليدي كشور است تنها راه حل اين مساله بركناري احزاب و گروه ها ي به اصطلاح جهادي از صحنه قدرت نظامي و سياسي در افغانستان مي باشد. امروز ديگر بر همگان ثابت شده است كه ديگر جهاد نظامي وجود ندارد وبايد جهادگران ديروز ، سازندگان امروز باشند! نه مخربين و جنايت كاران آينده ! و بايد به اين مهم برسند كه استقامت و پافشاري اينان براريكه قدرت ، غير از تباهي وسياهي آينده و تخريب چهره جهاد ، عايد ديگري نصيب آنان و ملت نخواهد كرد. پس بهتر است كه در يك اقدام شجاعانه و بدون عذر و بهانه ، زمينه به قدرت رسيدن واقعي مردم را فراهم ساخته سران جهادي به نفع ملت از پست هاي حزبي و دولتي خود كنار بروند و احزاب قبلي را منحل نمايند. اكنون كه جامعه جهاني عزم جدي بر بازسازي افغانستان دارد ، كاري نكنيم كه اين عزم به ياس و نااميدي بدل شود. بياييد همانگونه كه دست هاي خارجي در تخريت و چند پارجگي كشور نقش اساسي داشتند ، امروز كه مي خواهند جبران كنند ، زمينه رابراي آنان فراهم نموده بهانه اختلافات دروني آنان در كشور خود نباشيم. ناامني هاي موجود در افغانستان، در يك طرف قضيه به سران جهادي برمي گردد و در طرف ديگر به خارجي ها و بخصوص آمريكا! سران جهادي كه هركدام شان از خون فرزندان اين مرز و بوم به نوايي رسيده اند، امروز نمي توانند پست ها و مناصب قدرتي را به نفع مردم ترك كنند. كشورهاي خارجي هم كه تقصير اصلي شروع ناامني هاي كشور به آنان مي رسد، نمي توانند با يكديگر در تقسيم امتيازات كنار بيايند. آمريكا با روسيه و اروپا مشكلات حل نشدني دارد كه ما ناخواسته هركدام به نفع يكي از اين ها وارد صحنه هاي امتياز دهي هاي آنان شده خود و ملت خود را به سمت تباهي هدايت مي كنيم. ما با ايجاد درگيري هاي كوچگ داخلي و عدم ترك قدرت هاي دست داشته، باعث مي شويم تا بهانه ناامني در كشور را بدست بيگانگان داده آنان را از روند بازسازي به درگيري هاي جناحي و نظامي بكشانيم ، كه در اين ميان، فقط و فقط بيشترين آسيب را مردم و آينده كشور ما مي بيند. براستي اگر خارجي ها قصد و تصميم جدي بر بازسازي افغانستان دارند، بايد در درجه اول از حمايت احزاب و نيروهاي داخلي نظامي سياسي د ست برداشته جامعه مصيبت زده افغانستان را به سوي امنيت و صلح دايمي رهنمون باشند. شايد خارجي ها و در راس آنان آمريكا نمي خواهند صلح دايمي و امنيت كامل را به اين زودي در افغانستان ببينند. زير حمايت هاي بدون دليل هر كدام آنان از جنگجويان داخلي و تفنگ سالاران محلي علت اصلي دامن زدن به ناامني هاي اخير در كشور بوده است. برهمه ما كاملا روشن و واضح است كه بعد از سقوط طالبان و با ورود نيروهاي بين المللي و آمريكا به افغانستان ، احزاب سياسي و تفنگ سالاران محلي جان دوباره گرفته ، يكبار ديگر هم از لحاظ تسليحاتي و هم از جهت مالي تقويت شدند. كه اين تقصير مهم ، همچنان برعهده نيروهاي خارجي است. زيرا اگر برخي از همسايگان و كشورهاي ذي دخل در امور افغانستان ، در زمان حضور طالبان و بيرون راندن تمام اين ها از كشور ، اين ها را كمك نمي كردند ، امروز شاهد رشد و جان گرفتن دوباره اين ها به نفع برخي از خارجي ها و به ضرر مردم افغانستان نبوديم. بنابر اين لازم است تا نيروهاي بين المللي در افغانستان از خود جرات بيشتري نشان داده با خاطيان و تفنگ سالاران و سياسيون نابخرد ، برخورد قاطعانه و جدي نمايند. تا بدين وسيله براي مردم افغانستان ثابت شود كه خارجي ها واقعا قصد بازسازي افغانستان را دارند. بي بند و باري هاي اجتماعي كه به سرعت رو به افزايش است مي تواند تا اندازه اي مفيد باشد. در هر صورت نه روش ايجاد و پيدايش زمينه هاي آزادي اين است كه آزادي خواهان پيش گرفته اند و نه روش و طريقي كه تفنگ داران مد نظر دارد. بايد به اين نكته توجه داشت كه ما امروز در كشور نياز به يك تعادل عقلاني در حيطه هاي اجتماعي داريم. زيرا اين افراط و تفريط ها را در دوره هاي شروع حكومت جهادي و طالبان به مشاهده گرفته ايم و دقيقا به اين نتيجه رسيديم كه هر دو تاي آنها به خطا رفتند و با شكست مواجه شدند. امروز آنچه براي مردم ما مي تواند اصل باشد توجه به منش هاي رفتاري نسل جوان است. نسلي كه آينده مملكت را مي سازد وچشم اميد همه ما به آنهاست. اگر امروز بخواهيم با امر ونهي و يا بي بند و باري محض به سمت جوانان برويم ، يقينا آينده فرزندان خود را در معرض خطر قرار داده ايم. امر ونهي كردن هاي بي مورد ما را از جوانان دور مي سازد و بي بند و باري ، آنان را از خودشان. پس لازم است تا در اين امور اعتدال را پيش گرفته آنگونه عمل نماييم كه بتوانيم سازندگان فردا را در پيشبرد اهداف سازندگي انساني رهنمون باشيم. اما رهبران و قوماندانان و خودخواهان جهادي هنوز معتقدند كه بايد با زور به مردم مسايل خود را توجيه كنند. پروسه خلع سلاح برنامه خلع سلاح وملکی سازی درکشور یکی از همان دسته مسایلی است که با وجود مساعی برخی از کشور ها بعد از گذ شت مد ت چهارسال نه تنها نافرجام باقی مانده، بلکه به همه ابعاد وجهات آن رسیدگی لازم صورت نگرفته است. همانگونه که برخی از منابع بین المللی تصریح میدارند، پروسهء کنونی دی.دی.آر به دلایل فراوانی، عرصهء دشوار وجنجال آفرینی را درآینده، برای کشور به وجود خواهد آورد. با وجود آنکه مراجع مربوط دولتی به یاری کشور های کمک کننده وبرنامهء توسعهء سازمان ملل متحد، کار های معینی را انجام داده اند، اما این امر همه گروه های تفنگدارمسلح را شامل نشده ازیکسو بی امنیتی درکشور کاهش نیافته ازسوی دیگر، برنامهء ملکی سازی وجمع آوری سلاح، با کند یهای فراوان ومقطعی روبرو گردیده است . ازین گذشته آنچه تاکنون انجام شده، به هیچوجه نتوانسته است در تأمین امنیت و کاهش قوتهاي های مسلح درسراسر کشور سهم موثری را ایفا کند . آنگونه که منابع بین المللی تاکید میدارند، برنامهء خلع سلاح تمام تفنگداران را دربرنگرفته وقوماندانان درروستا های کشور، برای بقای قدرت خویش وبرای حفظ زمینه سوء استفاده از جمله قاچاق مواد مخدره ، قاچاق آثار باستانی، جنگلات وتصاحب دارایی های دولتی وشخصی بیشتر از هر وقت دیگر فعالتر به نظر میرسد. آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که ، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است . درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی چهارسال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود. افغانستان با اين همه سلاح وسلاحدار به آتش زير خاكستر مي ماند كه هر آن امكان دارد با كوچكترين بي احتياطي اين آتش زير خاكستر شعله ور گردد و حضور نيروهاي جنگ سالاردرادارات مهم امنيتي وسياسي به اين وضعيت بيشتر دامن زده است، اما آيا با مسامحه كاري و ميدان دادن به نيروهاي جنگ سالار تحت عنوان نيروهاي مقاومت و مبارز مي توان از اين واقعه جلوگيري كرد يا نه؟ بلكه مي توان بر دامنه اين تهديد نيز افزود. جامعه افغانستان به دليل دوري از قانون و قانونمداري به يك جنگل تبديل شده است كه هركس زور بيشتر داشت همان قدرت حاكم به شمار مي رود . تفنگداران با تكيه به نيروي نظامي خويش خواستار هرج ومرج ، چوروچپا ول ، زورگوي وبي قانوني اند . پروسه خلع سلاح ، آغاز شدو اميدواريهاي را در ميان مردم پديد آورد مردمي که طي بيشترازيک دهه درحاکميت تفنگ هزارا ن قربا ني دادند و کشور خود را نمايشگاه عظيم انواع سلاح هاي سبک و سنگين مي ديدند، درين آرزو بودند که روزي سايه سياه تفنگ وتفنگدار را بربالاي سرشا ن نديده واين حاکميت ننگين را براي ابد به گورستا ن تاريخ دفن نمايند . دولت پروسه بنا م جمع آوري سلاح را روي د ست گرفت که ميليون ها دالررا به بادفنا داد، ولي درظاهرارقام هاي ارايه مي گردد که اميد واري هاي کاذ بي را به مرد م نويد ميدهد . اما کشتن ، بستن ، بردن ، اختطا ف ، زورگويي ، قاچاق وحشت ، بربريت ، جنگ هاي ذات البيني و مرد م آزاري با گذ شت هرروزوسعت بي سا بقه پيدا مي نما يد . گزارش هايي در د ست است که افراد ملبس به يونيفورم پوليس، در اخلال امنيت شهر نقش داشته اند، با اينکه از سوي مقامات دولتي اعلام شده که اين افراد از چوکات اداره پوليس خارج بوده اند و تنها از يونيفورم استفاده کرده اند، اما اين موضوع به قوت خود باقيست که با نبود زير ساخت اقتصادي افزايش بيکاري سبب اخلال در امنيت اجتماعي مي شود. اين موضوع سبب پديد آمدن نوعي کانگستريزم شهري گرديده است . بيش‌ از سه سال‌ است‌ كه‌ امريكا و متحد ين‌ درافغانستان‌ حضوردارند اما هنوز هيچ‌ نشاني‌ از ثبات‌ و صلح‌ و امنيت‌ در كشور سراغ‌ نداريم ، زيرا پس‌ از سقوط‌ طالبان‌ ، بايد بدون درنگ به جمع آوري اسلحه ا قدا م ميگرديد نه تنها اقدامي نشد بلکه دست‌ تفنگدارا ن ‌ در نقض‌ حقوق‌ بشر، حقوق‌ زنان‌، دامن‌ زدن‌ اختلافات‌ قومي‌ و مذهبي‌، چور و چپاول‌ با زگذاشته شد . حال‌ نه تنها بر مردم‌ ما بلكه‌ بر اكثر مردم‌ دنيا آشكار گشته‌ است‌ كه‌ با وصف‌ حضور نيروهاي‌ آيساف‌ وادعاهاي‌ بلند بالاي‌ دولت ، هنوز هم‌ افغانستان‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مراكز فجايع‌ حقوق‌ بشر باقي‌ مانده‌ است: ادامه‌ خشونت‌ عليه‌ زنان‌، حوادث‌ بيشمار تجاوز، تهد يد و ازدواج‌ اجباري‌ توسط‌ افراد مسلح‌ ‌، افزايش‌ بي‌سابقه‌ خود كشي‌ و خو د سوزي‌ زنان‌، تهديد فاميل‌ها تا د ختران‌ خود را به‌ مكتب‌ نفرستند، سوزاند ن‌ مكاتب‌ د خترانه‌، احساس‌ ناامني‌ زنان‌ در كار بيرون‌ از خانه‌، ممنوعيت‌ ظاهر شدن‌ آواز خوانان‌ زن‌ در راديو و تلويزيون‌، افزايش‌ زنان‌ و بيوه‌هايي‌ كه‌ چاره‌اي‌ جز گدايي‌ و روي‌ آوردن‌ به‌ فحشا ندارند و... مردم نه تنها خواستار خلع سلاح و حذف نيروهاي جنگ سالار هستند، بلكه اين راه را تنها راه اعاده امنيت در افغانستان مي دانند. قضيه هرات به خوبي خطر اين جنگ سالاران را يك بار ديگر براي مردم افغانستان خاطرنشان ساخت كه يك سوءتفاهم مي تواند منجر به كشته شدن بيش از صد نفر شود و عده زيادي از مردم را در هول و ترس فروبرد و اين يعني اينكه ديگر، زندگي زير سايه يك جنگ سالار هيچ گاه امنيت را براي افغانستان تامين نخواهد كرد. اگر قدرت جنگ سالاران و باندهاي مافيايي مواد مخدر تحت حمايت آنها در افغانستان مهار نشود، شرايط فعلي نه تنها امنيت کشوررا به مخاطره خواهد افكند كه مشكلات بسياري را براي كشورهاي همسايه پيش خواهد آورد و يك بار ديگر افغانستان را به معضل منطقه و فرامنطقه اي قبل از تحولات يازده سپتامبر تبديل خواهد كرد. معضلي كه هيچ كس نمي خواهد دوباره به وجود بيايد. چندي قبل اعلام شد كه با جمعاوري بيش از ۲۴ هزار ميل سلاح سبك و هشت و نيم هزار ضرب سلاح ثقيل پروسه‌ي جمعاوري سلاح و ملكي سازي در افغانستان تكميل شد. اين جمع اوري سلاح مربوط به قطعاتي بود كه ظاهراً در چوكات وزارت دفاع رسميت داشتند و قومندانان آن قطعات از وزارت دفاع پول مي‌گرفتند. خلع سلاح اين قطعات كه بخش بسيار كوچكي از تفنگ به دستان را تشكيل مي‌داد، در حد خود امر مثبتي بود ولي به هيچ عنوان مفهوم خلع سلاح گروپ هاي مسلح در كشور ما را نمي رساند. هم اكنون دهها هزار ميل سلاح نزد گروپ هاي مسلح وجود دارد كه عامل نا امني در كل كشور هستند. اگر سلاح جمع اوري شده باشد، پس اينهمه زورگويي، درگيري، قتل و جنايت چگونه اتفاق مي‌افتند. همين حالا تنظيم هاي حزب گلبدين، جمعيت رباني، شوراي نظار، اتحاد سياف ، وحدت اكبري، وحدت خليلي، حركت هاي اسلامي و ... كاملاً مسلح بوده، واليان و قوماندانان امنيه تنظيمي هر يك دهها ميل سلاح در اختيار دارند. سرگروپ ها و بعضي از فرماندهان و مسوولان اين تنظيم ها در دولت نيز شركت داشته ولي سلاحكوت هاي خود را حفظ كرده اند. حال كه در موجوديت نيروهاي آيساف و ائتلاف بين المللي امكان درگيري هاي فرسايشي جبهوي بين گروپ هاي مختلف و متخاصم وجود ندارد، گروپ هاي مسلح صرف بخاطر كسب امتياز و غارت دارايي هاي مردم به سلاح خفيف ضرورت دارند. سلاح هاي خفيف و مهمات را حفظ كرده، سلاح هاي ديگر چندان به درد شان نمي‌خورند. از تمام سلاحكوت هايي كه توسط نيروهاي امنيتي داخلي و خارجي تا حال كشف شده، در آن ها نه سلاح سبك و نه مهمات شان وجود داشته، كه اين خود نشان مي‌دهد سلاح هاي سبك تهديد كننده اصلي امنيت كشور بوده، همچنان در دست تنظيم ها و گروپ هاي مسلح باقيمانده است. هزاران ميل سلاحي كه سال گذشته در جنگهاي شيندند، هرات، بادغيس، غور، فارياب، بدخشان، مزار، لغمان، نورستان، كنر و هلمند استعمال شد، كجا رفت؟ و چه وقت در آن مناطق خلع سلاح صورت گرفت؟

سلاح هاي قوماندانان فريد در كوهبند كوهستان، هزاران ميل سلاح قومندانان محلي پنجشير، سلاح هاي عارف داوري در شهرستان، هزاران ميل سلاح عطا درمزار، سلاح هاي علييار و ابوذر در باميان، سلاح هاي قومندانان حضرت علي در ننگرهار و لغمان، اسلحه ۱۵۹ نفر از قومندانان حزب اسلامي كه از انتخابات كرزي پشتيباني كردند، سلاح هاي ملاشير محمد و عبدالرحمن جان ، شيرعلم وسياف و... را چه وقت جمعاوري كردند؟ و آيا همين قومانداناني كه در قعطات نظامي به پروسه ي دي دي آر پيوستند، ۲۰ در صد سلاح خود را تحويل داده اند؟

 آيا ۸۰ در صد آنها را براي روز مبادا نگهداري نكرده اند و آيا با همين سلاحها همين امروز غارت و چپاول نمي كنند؟ انتقال اين مقدار مواد مخدر به خارج از كشور، درگيري ها، راه گيري ها، اختطاف ها و قتل در شهرها حتي در پايتخت با كدام سلاح صورت مي گيرند؟ قوماندانان نذير در بدخشان، قومندان عطا در مزار ، حضرت علي و حاجي دين محمد ، ملاشيرمحمد و عبدالرحمن جان در هلمند، قاضي كبير و بشير چاه آبي در تخار، مطلب بيگ و پيرام قل در كندز، قوماندان سلام در غور، ، امان الله در شيندند، اسماعيل خان ، انجنيرغفار در ننگرهار، كشمير در كنرها و ... خلع سلاح شده اند؟ در جريان ۲۵ سال جنگ بيشتر از يك و نيم مليون ميل سلاح خفيف از چار طرف وارد افغانستان شده است كه از آن جمله تا حال ۲۴ هزار ميل آن جمعاوري گرديده. اگر ۲۰ در صد آن زير خاك پوسيده باشد، بازهم حدود يك مليون ميل سلاح در دست سرگروپها و اشخاص منفرد باقيمانده است، و اين در حالي است كه ورود سلاح از پاكستان توسط طالبان و حزب اسلامي كماكان ادامه داشته هر روز بر انبار سلاح و مهمات در كشور ما افزوده مي‌گردد. جامعه جهاني اگر مايل است كه در مجموع سلاح از افغانستان جمعاوري گردد، بايد سلاح قومندانان و سرگروپ ها را از دست شان خارج سازد. در غير آن ادعاي شان مبني بر خلع سلاح در افغانستان، خيالي ودروغ بيش نيست. درانتخابات رياست جمهوري ، حدود نيمى از افغان ها در انتخابات جنجالى گذشته افغانستان به حامد كرزى راى نداند.

 در اين انتخابات كه به دلايل تكنيكى و نيز بهره بردارى هايي از امكانات دولتى، انتقادات زيادى عليه رئيس جمهورى افغانستان برانگيخته شد، بعد از جنگ و جدل هاى بسيار ميان كرزى و مخالفان ش سرانجام كميسيون نظارت اعلام كرد كه تخلفات صورت گرفته در جريان انتخابات بر نتايج پايانى آن تاثير چندانى نداشته است. بدين ترتيب اگر چه كرزى با در اختيار داشتن ۳/۵۵ درصد آرا به پيروزى دست يافت ولى اين واقعيت كه تقريباً نيمى از شركت كنند گان در راى گيرى به كرزى و برنامه هايش اعتماد ندارند و به او راى نداده اند، همچنان باقى ماند. امنیت یکی از همان اصطلاحات واسمای بی مسمایی است که از زبان مسوولین دولتی وتریبیونها وبلند گوها دردا خل وخارج کشور به مود روز ومود سال بدل گردیده ، اما واقعیت خلاف آن است که می بینیم، میشنویم واحساس میکنیم . تعدد و تداوم اختطاف ها، سرقت ها ، قتلها ، انفجارات وانواع بی امنی ها درکشور واقعیت تلخی است که از سپیده دم دولت موقت آغاز شده، دردولت انتقالی تشدید و در دولت انتخابی به اوج آن رسیده است .

تفنگ وحقوق بشر

موجوديت سلاح وسلاحداران وسرنوشت حقوق بشر تقویت و تسلط جنگسالاران بی رحم بر زندگی مردم و موجودیت تفکر بنياد گرايي و تلاش در جهت تحکیم آن، بر علاوه: استبداد طولانی و تاریخی، نظام مرد سالارانه و پدرسالارانه، از هم گسیختگی تاریخی و اجتماعی، فقر شدید و جانسوز، جهل و تعصب و ده ها عامل دیگر، مانع جوانه زدن ریشه های آزادی و دموکراسی در کشور ما میگردد. سازمان نظارت بر حقوق بشر گزارش مفصلی را در 112 صفحه در ارتباط به وضعیت حقوق بشر در افغانستان، در ماه جولای سال 2003 به نشر رسانیده است . در این گزارش وضعیت حقوق بشر در یک بخشی از کشور که شامل ولایات کابل، کاپیسا، لغمان، نورستان، کنر، ننگرهار، خوست، پکتیا، پکتیکا، غزنی، لوگر و وردک میگردد، به بررسی گرفته شده است. درين گزارش سه نوع تخلفات ثبت شده عبارت اند از: تعرض خشونت آمیز جنایی ـ دزدی مسلحانه، اخاذی و آدم ربایی توسط نیروهای نظامی، پولیس و شعیات استخبارات ـ تعرض بر مطبوعات و فعالان سیاسی، و نقض جدی حقوق انسانی زنان و دخترا ن. فشرده ا زگزارش متذ کره : تخلفات علیه اهالی فضای رعب و ترس در اکثر مناطق جنوب شرق افغانستان حکمرواست.

 نیروهای نظامی و پولیس در اکثر مناطق این حوزه و بخشهای از کابل بالای خانه های مردم از طرف شب یورش برده و اهالی ملکی را تاراج مینمایند. آنها به وسایل گوناگون وارد خانه های مردم میشوند، اعضای فامیل را برای ساعتها گروگان میگیرند، با اسلحه تهدید میکنند، اشیای گرانبهای شان را دزدی مینمایند و گاهی به زنان، دختران و پسران فامیل نیز تجاوز میکنند.

افغانهای که توسط سازمان مورد مصاحبه قرار گرفته اند، در مورد تعداد زیادی از قضایایی سخن گفته اند که در آن از گرفتاری، لت و کوب، نگهداری مردم برای اخاذی توسط نیروهای نظامی و پولیس و موجودیت زندانهای شخصی در این حوزه و همچنان در شهر کابل ، مطالب فراوانی ثبت گردیده است.

در اوایل مارچ قوتهای مربوط حضرتعلی یک راننده تکسی را با سه مسافر آن در جلال آباد بازداشت و در یک زندان نظامی بردند. بر اساس گفته برادر یکی از بازداشت شدگان اشخاص متذکره در زندان مورد لت و کوب قرار گرفتند و مسافرین که از نزد یکان والی ننگرهار بودند آزاد شدند. در ولایت غزنی کارمندان ملل متحد در ساحه فعالیت خویش قضایای مربوط به اختطاف، تجاوز جنسی و ازدواج اجباری را در جاغوری، مالستان، قره باغ و شهرستان میباشد، تایید نموده اند. در گردیز یکی از کارمندان به گزارشگر چنین گفته است: "

 این شخص مالک یک رستوران بود. وی پسر جوان و زیبایی داشت. یکی از کارمندان اداره امنیت پسر را اختطاف کرد و با خود به پوسته امنیتی برد. پسر برای مدتی در پوسته نگهداشته شد.

 واضیحاً برای استفاده سؤ جنسی. وی پسر را مجبور به این کار می ساخت. زمانی که پدر از ماجرا خبر میشود و به نزد قوماندان پوسته برای گرفتن پسر خود مراجعه میکند، شدیداَ مورد لت و کوب قرار میگیرد و دستش میشکند. بعد ها پسر رها میگردد. پدر و پسر از گردیز فرار میکنند. " در جلال آباد، یک دکاندار به گزارشگر در ارتباط به تجاوز قوماندان سمیع به یک پسر جوان چنین میگوید: " من از پشت کلکین خود میدیدم و دیدم که سمیع به ورکشاپ موتر آمد و از آنها خواست که موترش را ترمیم کنند. سمیع در ورکشاپ متوجه یک پسر جوان سیزده یا چارده ساله شد. از آن جا که موترش شیشه های تاریک داشت داخل آن معلوم نمی شد. وی پسر را داخل موتر برد و واضیحاَ مورد تجاوز قرار داد. این یک کار خیلی کثیفی بود که صورت گرفت." شاگردان مکتب در جلال آباد در ارتباط به اختطاف و استخدام پسران جوان توسط قوماندانان مربوط به حضرت علی چنین گفته اند: " تعداد زیادی از سربازان مربوط به قطعات حضرتعلی صرف پسران نوجوان اند و قوماندانان از آنها به مقاصد جنسی نیز استفاده میکنند."
 سازمان حقوق بشرتعداد زیادی از دزدی های مسلحانه را که توسط افراد مسلح مربوط به قطعات عبدالرب سیاف از پغمان در غرب کابل صورت گرفته ثبت نموده است. از آن جمله دزدی مسلحانه یکی از این قطعات تحت قومانده زلمی توفان را به این گونه شرح میدهد: " ساعت یازده و نیم شب بود. همهً ما خواب بودیم. پینج فرد مسلح به یکبارگی داخل خانه شدند. آنها گفتند که پولیس استند و کسی در همین نزدیکی ها کشته شده است.
 ما آمده ایم که قاتل را جستجو کنیم. قتل در همین نزدیکی صورت گرفته و ما بالای شما مشکوک استیم و میخواهیم سلاحی که توسط آن قتل صورت گرفته پیدا نماییم.

 من گفتم که درست است بپالین. طوری که شما می بینید ما همه خواب بودیم." افراد مسلح خانه را تلاشی میکنند و کلید صندوقها را میخواهند و تهدید میکنند که در غیر آن کشته میشوید. آنها همه جا را جستجو میکنند و هر آنچه را که داشتند میگیرند. بعدا این افراد مسلح به خانه دیگر میروند و تمام اجناس قیمتی آن خانه را نیز با خود میبرند. آنها از زنان خانه با تهدید و فشار زیورات آنها را میگیرند. افراد مسلح آشکارا و ملبس با یونیفورم پولیس و نظامی منطقه را ترک گفته و عازم پغمان میشوند. مالکین خانه ها به پولیس محل، به ارگانهای امنیتی و حتی ایساف مراجعه میکنند ولی مشکل شان حل نمیشود. همه، این دزدان مسلح را میشناسد، ولی نمیتوانند با آنها مقابله نمایند، زیرا آنها " مجاهد " اند. سازمان نظارت بر حقوق بشر تعداد زیادی از قضایای مربوط به تهدید و خشونت سیاسی توسط قوای مسلح، پولیس و نیروهای امنیتی را در بخشهای مختلف افغانستان ثبت نموده است. در نیمه اول سال 2003 سازمان، قضایای زیاد نوی را که در آن نیروهای امنیتی، رهبران و فعالین سیاسی، بخصوص آنهایی را که دست به ایجاد احزاب مخالف میزنند، تهدید نموده، نیز ثبت کرده است.

 در ماه جون سال 2002 لویه جرگه ، بر اساس توافقات بن دایر و حکومت انتقالی را تعیین نمود. در جریان جلسات لویه جرگه، تعداد زیادی از رهبران سیاسی و نظامی، اعضای غیر قد رتمند جلسه را تهد ید میکردند و ایجنت های امنیت ملی این نماید گان را بصورت تهدید آمیز مورد مراقبت قرار میدادند. اشخاص تهد ید کننده مربوط به قوتهای وزیر دفاع فهیم و وزیر تعلیم و تربیه قانونی، اجنتهای برهان الدین ربانی و عبدالرب رسول سیاف، کارمندان حزب وحدت و حرکت اسلامی بودند. برعلاوه اجنتهای اسمعیل خان والی هرات نیز در این امر سهم میگرفتند.

 یکی از اشتراک کنند گان، برخورد با یکی از قوماندانان حرکت اسلامی را این گونه شرح میدهد: " وقتی من از جرگه خارج میشدم، آنها مرا گرفتار کردند... بعد از آن که من در ارتباط به این حقیقت که حرکت، انتخابات محلی را تحت کنترول داشت، شکایت کردم، برای من گفتند: " تو ما را انتقاد کردی و این غلط بود." آنها مرا تهدید کردند: " اگر تو در مخالفت با ما برخیزی، ما تو را خواهیم کشت. شاید این یک تصادف باشد و یا تو را موتر بزند. نمی خواهی بفهمی؟ " و آنها بعضی اشخاص را به همین گونه کشتند. یکی د یگر از فعالین سیاسی در سال 2003 تایید نمود که مشکل وی با تهدیدات سیاسی، از لویه جرگه آغاز گردید. یک سازمانده و رهبر فعال سیاسی در کابل بنام محمد که میخواست یک گروپ جدید سیاسی را قبل از تشکیل لویه جرگه بوجود آورد به سازمان گفت که ایجنتهای امنیت ملی وی را گرفتار و مورد بازجویی قرار داده و زندانی نمودند. وی را بخاطر فعالیتهای سیاسیش با شکنجه تهدید نمودند. موصوف در ارتباط به گرفتاری خود چنین میگوید: " آنها چهار نفر بودند. یکی از آنها یونیفورم پولیس به تن داشت... آنها مرا در راه پایین شدن از بلاک تعقیب کردند.

 

آنها صدا زدند که ما میخواهیم با تو گپ بزنیم. من پرسید م که شما کی استید. یکی از آنها گفت که وی مامور پولیس است. اشاره به یک پسر خیلی جوان نمود و من گفتم که این یک پسر بچه است. وی تفنکچه خود را به من نشان داد و ما داخل یک خانه شد یم. بعدا برای من گفتند که آنها ایجنتهای امنیت ملی اند. آنها مرا و بکسم را تلاشی کردند و مورد بازجویی قرار دادند... " موصوف اظهار میدارد که وی را به اداره اول امنیت ملی میبرند  به اطاقی که در آن تقریبا صد نفر د یگر را نیز آورده بودند، حبس میکنند. محمد اضافه مینماید: " بعد از آن کدام سئوالی مطرح نگردید. ما صرف توقیف بودیم. در آن جا کدام محلی برای رفع حاجت وجود نداشت.

 

 بعضی از اشخاص صدا میزدند و میخواستند برای رفع حاجت بیرون بروند ولی کسی صدای شانرا نمی شنید و به آنها اجازه داد نمیشد و آنها مجبوراً به یک گوشه اطاق به رفع حاجت میپرداختند... اصلا در این اطاق کوچک جای برای خوابیدن حدود صد نفر نبود و همه تقریباً در کنار هم و با استفاده از یک دیگر بحیث تکیه میخوابیدند. بعدا برای برخی از ما اجازه دادند که از مستراح استفاده نماییم...". وی اضافه مینماید: " ما را در اطاقهای سی نفره تقسیم نمودند. در این زمان برای ما غذای کثیف و آلوده میدادند و همه به مرض اسهال دچار شدند. آنها توقیف شدگان را از دست و یا پاه آویزان میکردند و گاهی تا صبح چنین نگهمیداشتند. از شوک برقی نیز استفاده میکردند... کسی که اطاعت نمیکرد، شدیدا مورد شکنجه قرار میگرفت. وی را به اطاقی میبردند و بالای آن کمپل خیلی بزرگ و کثیفی را که پر از کیک و خسک بود می انداختند. یک نفر که آشپز یکی از سازمانهای سیاسی بود و مورد شکنجه قرار گرفته بود میگوید که این شکنجه واقعا خیلی وحشتناک بود. معمولا این چنین شکنجه، قبل از تحقیق داده میشد و گاهی هم بعد از تحقیق... من اشخاصی را دیدم که سخت مورد لت و کوب قرار گرفته بودند. آنها با شلاق که از تایر موتر ساخته شده بود، زده بودند. برای ما بزرگترین شکنجه این بود که خانواده ما نمیدانستند که ما کجا استیم و آنها فکر میکردند که ما کشته شده ایم".

 در اواخر سال 2002 یک سازمان کوچک سیاسی که برخی اعضای آن از سایر ولایات بودند، د ست به نشر یک جریده در ارتباط به مسائل سیاسی افغانستان زدند. در نومبر سال 2002 این حزب یک سلسله مقالات انتقادی را در مورد چگونگی ساختمان و تشکیل کابینه و سهم و نقش تعدادی از اعضای کابینه در جنگهای کابل در اوایل دهه 1990، در نشریه مربوط به نشر رسانید. رهبر حزب " ح رحمن " تهدید های مختلفی را به شمول تهدید از جانب یونس قانونی وزیر معارف و يکي ازرهبران شورای نظار بد ست آورد. وی میگوید: " قانونی بالای ما قهر بود. یکی از معاونان وی ساعت هفت صبح به من زنگ زد. او گفت که من اشتباه کرده ام. او گفت که او با تعداد دیگر برای حل این مساله ساعت هشت و سی می آیند. وی علاوه نمود که " نشریه شما یک منبع افتراق بین مجاهد ین و مرد م است. شما میان ما جنجال خلق میکنید که اگر حل نشود به نتایج فاجعه بار میرسد." من از خود د فاع کردم و نکات نظر خود را بیان نمودم؛ ولی وی گفت که " نه ، کاری که شما میکنید تحریکات علیه مجاهدین است. ما یک و نیم ساعت وقت داریم که این مساله را حل نماییم...

 

اگر قبول نکردی، تو د یگر حق ادامه زند گی را نداری." تیلفون را قانونی گرفت. او گفت " راهی را که شما تعقیب میکنید غلط است. این صرف تملق نسبت به خارجی ها است. شما حق ندارید که در مسایل ما مداخله کنید. من از شما میخواهم که بالای حرکت تان و نشرات تان تجدید نظر کنید. شما مخالف مجاهد ین استید." ولی من گفتم که من مجاهد بودم". و او گفت: " من میفهمم ولی تو تغییر کردی". من گفتم:" نه، من تغییر نکرده ام لیکن شما قدرت گرفتید و تغییر کردید..." او گفت:" قبول داری. میخواهی اطاعت کنی؟" من گفتم: " نه" وی گفت: " پس ما ساعت هشت و سی آنجا خواهیم بود." رحمن با اعتقاد به این که یا گرفتار میشود و یا کشته، تلاش مینماید که کمک وزیر داخله و پولیس را جلب نماید، ولی به نتیجه نمیرسد و آنها به دلایلی از کمک خوداری میکنند. وی به یکی از دیپلومات های مقیم کابل که آن را میشناخت و امکانات تماس گرفتن با آیساف را داشت، زنگ میزند. بالاخر ساعتی بعد نیروهای آیساف د رست در فرصتی که تعدادی از افراد امنیت ملی در اطاق داخل استند، حاضر میشوند و مانع تعرض میگردند. چند هفته بعد، در د سمبر 2002 ، تعداد دیگری از کارمندان امنیت ملی به دفتر حزب می آیند و شدیداً موصوف را تهد ید مینمایند که از چاپ نشریه خوداری نموده و به شورای نظار بپیوندد. این چنین مراجعه ها و تهدیدها به شمول گرفتاری، زندان، قتل و ناپدید شدن، بار ها تکرار میشود و در مقابل تغییر در پالیسی، برای موصوف پیشنهاد مقامهای دلخواه در هر ارگانی که خواسته باشد نیز پیش کش میگردد.

 در اواخر جنوری 2003 ، رحمن یک مقاله انتقادی در مورد عبدالرب سیاف نوشت. بعد از آن رحمن میگوید که سیاف شخصا تیلفون میکند و وی را تهدید مینماید و از وی میخواهد که به خانه اش بیاید و این موضوع را توضیح بدهد؛ ولی رحمن از ترس نبود امنیت، رفتن به خانه وی را رد مینماید. چند ماه بعد در اواخر می 2003 ، زمانی که موصوف در راه لوگر موتر میراند، توسط تعدادی از افراد مسلح که وی را با کلیشنکوف تهدید مینمودند، مورد تعقیب قرار میگیرد. بالاخر با تصادم در بازار لوگر موتر وی را متوقف میسازند و موصوف را از موتر خارج نموده و شدیدا با لغت و قنداق تفنگ مورد لت و کوب قرار میدهند. رحمن میگوید:

 

" آنها مرا میزدند و همزمان میپرسیدند:" کی برای تو گفته علیه مجاهدین مقاله بنویسی و بگویی که 27 اپریل و 28 اپریل دو برادر اند." این عنوان آخرین شماره ما بود. آنها شش نفر بودند. سه نفر آنها یونیفورم نظامی داشتند، یک نفر لیاس پولیس و دو نفر لباس شخصی. آنها مرا شدیدا مورد لت و کوب قرار دادند. تعداد زیاد مردم به دور ما جمع شده بودند. و انها میگفتند که این مرد بیچاره را نزنید. تحت فشار مردم آنها مرا رها کردند، و گفتند که این بار خلاص شدی و بار دیگر کشته میشوی." زیر تاًثیر این تهدید ها، نشرات آزاد تغییر پالیسی دادند و انتقاد علیه رهبران مجاهد در جراید و روزنامه ها خیلی کمرنگ گردید و حتی متوقف شد.

یکی دیگر از رهبران سیاسی در کابل که نخواست در مورد تجارب خود بخاطر ترس از انتقامجویی، آزادانه صحبت کند، میگوید که مخصوصاً از سیاف میترسد  ،وی میگوید: " من در جریان جلسات لویه جرگه چندین بار مورد بازجویی و آزار قرار گرفتم، مخصوصاً توسط آدمهای سیاف و امنیت. حالا آنها دباره برای من و دوستان من مشکل خلق میکنند. ما مورد مراقبت، تعقیب و تهدید قرار داریم. در این جا گرفتاری های خودسرانه صورت میگیرد. مردم توسط مقامات بخاطر پول شان گرفتار میشوند. آنها مردم را در پوسته های امنیتی بخاطر جرایمی که خود میسازند، گرفتار میکنند. یکی دیگر از رهبران سیاسی که قبلا در پغمان زندگی میکرد، در ارتباط به ترس خود از نیروهای امنیتی در کابل و بخصوص نیروهای سیاف، به سازمان گفت: " ما مجبور استیم که فعالیتهای خود را مخفی نگهداریم... ما حاضر هستیم که قربانی بدهیم ولی نمیخواهیم بی جهت زندگی خود را از دست بدهیم... بار ها اعضای حزب ما در بخشهای مختلف افغانستان، نگرانی خود را در مورد نبود امنیت ابراز داشته اند. مشوره من برای آنها این است که محتاط باشند و کار علنی ننمایند...

 

زیرا میفهمیم ک
February 26th, 2006



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها